آرامش مشوش در روانشناسی, تست هوش و شخصیت, شور جوان، عشق جوان

روانشناسی, تست هوش و شخصیت, شور جوان، عشق جوان، خواستگاری جوان، ازدواج جوانان

آرامش مشوش در روانشناسی, تست هوش و شخصیت, شور جوان، عشق جوان

روانشناسی, تست هوش و شخصیت, شور جوان، عشق جوان، خواستگاری جوان، ازدواج جوانان

چگونه عاشق می شویم ـ آیا برایتان اتفاق افتاده است که به دنبال

چگونه عاشق می شویم

ـ آیا برایتان اتفاق افتاده است که به دنبال همسری مسئول و جا افتاده باشید و بعد ببینید که شخصی غیر مسئول و غیر قابل اتکاء را یافته اید که شما را مرتباً دیوانه می کند ؟
ـ آیا تا به حال به خود گفته اید که خواستار رابطه ای دراز مدت و به دنبال کسی هستید که به شما پایبند باشد ، اما عاشق کسی شوید که در دسترس تان نباشد و توانایی تعهد دادن به شما را نیز نداشته باشد ؟
ـ آیا شده است که سوگند یاد کنید تا هرگز به شخصی سرد و بی احساس علاقه مند نشوید و ببینید که دوباره درگیر کسی شده اید که شما را آن گونه که استحقاق آن را دارید دوست ندارد ؟
ـ آیا تا به حال اندیشیده اید که چرا و چگونه چنین افرادی را انتخاب کردید ؟
ما می پنداریم که می دانیم از همسرمان چه می خواهیم .ما به دنبال ویژگی های منفی و ناسالم نیستیم .ویژگی هایی مثبت و ارزنده می خواهیم . بنابراین وقتی خود را با فردی که با خواسته های مطلوب ما متفاوت است و چندان هم فوق العاده به نظر نمی آید می یابیم ، ناامید می شویم .
مطمئنم که هریک از شما به دنبال صفات و ویژگی های خاصی در همسرآینده تان هستید .حتی ممکن است که فهرستی از خصوصیات و ویژگی های دلخواهتان را نیز ترتیب داده باشید .اگر می خواستید به یکی از بستگان یا دوستان خود بسپارید که چنان چه کسی را با شخصیت مطلوبتان سراغ داشته و می شناسند به شما معرفی کنند ، احتمالاً چنین فهرستی را درباره ی همسر مطلوب خود به آن ها نشان می دادید :

فهرست ویژگی های مطلوب :

ـ جذاب
ـ حساس
ـ مهربان
ـ از لحاظ روحی باز
ـ توانایی بیان احساسات
ـ عدم ترس از صمیمیت
ـ شغل موفق
ـ عدم اعتیاد به کار
ـ شوخ طبعی
ـ احساس محبوبیت به من دهد
ـ سالم
ـ وفادار
ـ پایبند به ازدواج و خانواده
حقیقت امر این است که اگر مجبور بودید این فهرست را با افرادی که عملاً پیدا کردید مطابقت دهید ، فهرست ویژگی های مطلوب شما ، به «توصیف های طنزآمیز »زیر بدل می شد :
خود شیفته :بازنده ای تخریب شده که استعدادهای بالقوه ی زیادی داشته با آن کاری صورت نمی دهد .ترجیحاً ناپخته و غیر مسئول است و تنبل بودن را نیز به آن بیافزایید .ناتوانی جنسی یک امتیاز محسوب می شود .هیچ مهارت یا سابقه ی موفقیتی از ما انتظار نمی رود .اگر به دنبال کسی می گردید که به او قول های تو خالی بدهید و دیگران را برای شکست هایتان سرزنش کنید ، آن گاه می توانید به من پیشنهاد ازدواج بدهید .توجه :به مردان شاغل ، جواب مثبت داده نخواهد شد .
آیا متأهل بوده اید و یا نامزد دارید ، ولی پایبند هیچ کدام نیستید؟ اگر چنین است ، پس من آن زنی هستم که به دنبالش می گردید .من به دنبال شوهری غیر قابل دسترس برای ازدواجی طولانی ، دردناک و مأیوس کننده هستم .هیچ وقت یا انرژی خاصی لازم نیست .من تمام کارها را انجام می دهم .روز یا شب تماس بگیرید .من منتظر شما هستم .اگر دوست دارید دروغ بگویید ، مرا دنبال خود بکشانید و در ضمن چنانچه به غیر از خودتان به چیز دیگری فکری نمی کنید ، پس مقصود من شما بوده اید .آن گمشده ی من هستید .
روشن است که هرگز هیچ یک از ما چنین توصیف های احمقانه ای از همسر مطلوب خود نمی نویسیم و روابطی از نوع بالا را قبول نیز نمی کنیم .با وجود این کسانی را برای ازدواج انتخاب می کنیم که با توصیف های فوق همخوانی دارند .
این مقاله به این منظور طراحی شده است تا به شما در فهم این که چرا چنین افرادی را انتخاب کرده اید ، کمک کند .

انتخاب هایتان را در جدولی ثبت کنید

هدف از تمرین زیر این است که دید بهتری نسبت به روبطتان به شما بدهد . این تمرین را به مدت چندین سال در سمینارهای خود به کار برده ام و همواره مفید واقع شده است .توجه :این یکی از مهمترین تمرین های این کتاب است .لطفاً دستورالعمل ها را با دقت بخوانید .برای پرکردن هر قسمت ، وقت کافی در نظر بگیرید .
تمرین به اینصورت انجام می شود :
مرحله (1):روی یک تکه کاغذ سفید فهرستی از تمام اشخاصی را که به آن ها علاقه مند شده اید ، تهیه کنید .شخصی را که در حال حاضر نیز به او علاقه مند هستید ، منظور کنید .کسانی را که فقط چند بار دیده اید وارد
نکنید .به یاد داشته باشید هر کسی را که از لحاظ روحی به او وابسته بودید نیز حتماً منظور کنید .در مقابل هر اسم ،فضایی خالی در نظر بگیرید ، به طوری که بعداً برای نوشتن ، جا داشته باشید .اگر فقط یک نفر را در زندگی تان داشته اید ، فقط اسم آن یک نفر را بنویسید .
مرحله ی (2):زیر اسم هر شخصی ، فهرستی از منفی ترین ویژگی های شخصیتی او را ترتیب دهید .منظور ، آن قسمت از شخصیت آنان است که بیش از بقیه از آن بیزار بودند .از نوشتن جملات کامل خودداری کنید ، بلکه ویژگی شخصیتی او را در قالب یک یا دو کلمه ، جمع بندی کنید .به طور مثال :همسر «ماری »در تمام طول زندگی چهار ساله شان ، مرتباً شغلش را از دست می داد .پس او چنین می نویسد :بیکار . ویژگی های مثبت را در این فهرست وارد نکنید .
مرحله ی (3):وقتی که این قسمت را انجام دادید ، دوباره فهرست تان را بخوانید .این بار کلماتی را که چند بار تکرار شده اند مشخص کنید .
مرحله ی (4):از کلمات و ویژگی های شخصیتی ای که بیش از یک بار به کار رفته اند و همچنین از آن هایی که به نظرتان مهم می آیند «لیستی خلاصه »تهیه کنید .
مرحله ی (5):روی فهرست خلاصه و فهرست قبلی ، فکرکنید و از خودتان این سؤالات را بپرسید :
ـ آیا الگوهای خاصی در روابطم به چشم می خورند که باید از آن ها بر حذر باشم ؟
ـ آیا در روابطم با گذشت زمان ، روند خاصی دیده می شود ؟ آیا انتخاب هایم مرتباً بهتر شده و یا بدتر و بدتر شدند ؟ آیا روابطم بهتر و بهتر شده و یا ناگهان دوباره همچون گذشته ، بد و خراب می شوند ؟
ـ آیا تهیه ی فهرست نکات شخصیتی بعضی دیگر ساده تر است ؟
ـ آیا کسانی که درحال حاضر به آن ها علاقه مند هستم ، به طرز محسوسی از اشخاص قبل متفاوت ترند .بهتر ،بدتر ،یا دقیقاً مثل قبل اند ؟

توصیف طنزآمیز همسر مطلوب شما

حال که جدولی از انتخاب هایتان را تهیه کردید ، وقت آن است که با حقایقی درباره ی اشخاصی که انتخاب کرده اید ، رو به رو شوید .
برای درک این که اصولاً در زندگی در پی چه کسی هستید به اشخاصی که انتخاب کرده اید ، دقت کنید.
ـ شما هرگز تصادفی با افراد زندگی تان ملاقات نمی کنید .
ـ شما از بدشانسی به کسی علاقه مند نمی شوید .
ـ این تصادفی نیست که به اشخاصی که ویژگی های مشترک و خاصی دارند ، گرایش دارید .

چیزی را می یابید که در پی آنید

معتقدم ما چیزی را پس می گیریم که از خودتان صادر می کنیم و ضمیر ناخودآگاه ما ، احتیاجات خاصی دارد و براساس همان احتیاجات است که اشخاص خاصی را در زندگی مان ،انتخاب می کنیم .«آن »براین ادعای خود که حقیقتاً مردی مهربان ،گشاده ، با ثبات و مسئول می خواهد ، اصرار می ورزید .اما همان طور که در فهرست خلاصه اش نشان داده شد ، به مردانی علاقه مند می شد که عصبانی ، غیرقابل اعتماد ، خودشیفته ، بیکار و دارای اختلالات جنسی بودند .«میشل »ادعا می کرد چشم به راه زنی قوی و مستقل است ، با وجود این مرتباً به زن هایی کم عقل و معتاد به ماجراجویی که باید نجات داده می شد ،علاقه پیدا می کرد .
مؤثرترین روش برای درک این موضوع که ضمیر ناخودآگاه ما به دنبال چه نوع خاصی از افراد است ، این است که توصیف طنزآمیز آن ها را بنویسیم .شما عملاً اجزای سازنده ی لازم برای این کار را در فهرست خلاصه ی انتخاب های عشقی تان در دسترس دارید .
به این ترتیب که :
توصیف طنزآمیزتان را بر اساس ویژگی هایی که در فهرست خلاصه تان آمده است ،بنویسید .سعی کنید این توصیف را تا حد ممکن رک و طنزآمیز بنویسید .
حتی می توانید انتخاب هایتان را مسخره کنید .در واقع هر چه این چنین توصیفی دراماتیک ،وحشتناک و تکان دهنده تر باشد ، در رهایی شما از الگوهای منفی و مخرب مؤثرتر خواهد بود .
در زیر انتخاب های عشقی «آن »مجدداً آورده شده است :
عصبانی
غیرصادق
دمدمی مزاج
غیر مسئول و غیر قابل اعتماد
ناتوانی جنسی
خودخواه
بیکار
بیزار از صحبت درباره ی احساسات
کنترل گر
در زیر یک نمونه توصیف طنزآمیز «آن »آورده شده است .
عصبانی ، معتاد به کنترل دیگران و بیکار به منظور رابطه ای طولانی و تحقیرآمیز.عصبانیت ، فریبکاری و این مهارت که از ترس ،براندام من لرزه بیاندازد، ازالزامات است ، زیرا این طریقی است که من دوست دارم .هرچه غیر قابل پیش بینی تر باشد و مرا به حدس زدن وادار نماید ، خوشحال تر خواهم بود .به مردانی که در زندگی هدفمند و بلند پرواز بوده و هیچ گاه بدهکار نبوده اند ، جواب مثبت داده نخواهد شد .اگر به رغم غیر قابل دسترس و نفرت انگیز بودنتان به دنبال کسی هستند که بی شائبه دوستتان بدارد ،آنگاه من همسر مورد نظر شما هستم .«همیشه دیر رسیدن »و دروغگویی از امتیازات محسوب می شوند .اگرناتوانی جنسی دارید ، من آن طور وانمود خواهم کرد که شما طبیعی هستید و هرگز شکایتی نخواهم داشت .هروقت که شما خواستید ، می توانید به خواستگاری بیایید .آخر ناسلامتی شما رئیس هستید !
در زیر فهرست خلاصه ی انتخاب های احساسی «میشل »را آورده ایم: ماجراجو
کنترل گر
وسواسی
قربانی
از لحاظ روحی بی ثبات
ناپخته
ناتوانی جنسی
در زیر نمونه ای از توصیف طنزآمیز «میشل »نیز آورده شده است :
آیا از خودتان بیزارید ؟ آیا از دنیا بیزارید ؟ آیا دوست دارید دیگران را مرتباً برای اتفاق های زندگی تان سرزنش کنید ؟ من به دنبال زنی ناپخته ، کم عقل و سرد مزاج هستم که در تمام طول بیست و چهار ساعت ، گله و شکایت کند ف و مدام نق بزند .پرخوری ، اعتیاد و سایر وسواس ها ، از امتیازات مطلق محسوب می شوند .شما باید متخصص بیرون پریدن از ماشین های در حال حرکت ،اوقات تلخی و از کوره در رفتن در رستوران های گران قیمت باشید .آیا از این که لمس تان کنند ، نفرت دارید ؟ پس به راستی محبوب مطلوب من هستید .اگر کمتر از روزی یک بار به والدین تان زنگ می زنید ، به شما پاسخ مثبت داده نخواهد شد ، زیرا من به دنبال کسی هستم که بزرگ نشده باشد ، برای گرفتن وقت خواستگاری ، نیمه شب و یا حتی به محل کارم در بین یک جلسه مهم ، تلفن بزنید .از این که با تلفن خود تولید مزاحمت کرده باشید ،نگران نباشید ، زیرا هیچ چیز به اندازه ی شما و آخرین بحران زندگی تان برایم اهمیت ندارد .
نوشتن توصیف طنزآمیزهمسر مطلوبتان می تواند شما را رو در روی خودتان قرار دهد ، زیرا شما را وادار می کند تا به انتخاب هایتان نگاه کنید .این روش راهی مؤثر برای تغیر برنامه ریزی احساسی شما از طریق استخراج پیام های «ناخودآگاه تان »و تبدیل آن به پیام هایی«خودآگاه »می باشد .
از انجام این تمرین سرباز نزنید ،حتی اگر انجام آن آسان نباشد ، روی آگهی خود تا بدان جا که تأثیر گذار باشد و شما را بخنداند کار کنید .
در زیر چند نمونه از توصیف هایی که برخی از شرکت کنندگان در سمینارهای من نوشته اند ، آورده شده است .
«سینتیا »پیش از جدایی از شوهرش ، سی و دوسال با او زندگی کرده بود .او این توصیف را براساس فهرستی که از رابطه اش استخراج کرده بود ،نوشت :
یک عوضی دمدمی مزاج که حزف زدن نمی داند .زبان ایماء و اشاره نیز پذیرفته است .چشم به راه مردی هستم که با چسب خود را به کاناپه بچسباند . شب و روز روزنامه و مجله ی ورزشی بخواند و مدام آروغ بزند .هرچه کسل کننده تر باشید ، بیشتر از شما خوشم خواهد آمد .احتیاجی نیست حمام بروید یا دوش بگیرید .می خواهم که مشمئز شوم .«انکار »و نادیده گرفتن مشکلات و واقعیت ها ،از الزامات محسوب می شوند .ناتوانی جنسی نیز یک امتیاز محسوب می شود .هرگز لازم نیست بپذیرید مشکلی داریم .
«کارل »سی وشش ساله ،مرتباً به زن هایی علاقمند می شود که چندان علاقه ای به او نشان نمی دادند ، یا طوری رفتار می کردند که انگار او برایشان خواستنی نیست .نمونه ای از توصیف طنزآمیز او ، از این قرار است :
می دانم روزی شما را خواهم دید. مردی فوق العاده سطحی ،ظاهر بین و دیوانه ی پول و ماشین و عاشق این که ادم های مهم شما را ببینند.من برای شما کسرشأن خواهم بود.با وجود این منت بگذارید ،بلکه با شما «آدمی »بشوم.از این که مرا مرتباً تحقیر کنید،لذت خواهم برد.من به زنی احتیاج دارم که موجب احساس بی کفایتی در من بشود .«تحقیر من»امتیاز عمده محسوب می شود.خصوصاً در حضور دوستان ،اگر ساعت ها به لباس پوشیدن و آرایش خود می پردازید و سال هاست که کتابی نخوانده اید،پس شما همان کسی هستید که من به دنبالش می گردم.لطفاً بشتابید .از شما می خواهم که باعث شوید احساس بی ارزشی کنم.
درطول سالیان ، به هزاران نفر کمک کردم که با تهیه ی جدول انتخاب های عشقی شان و نوشتن «توصیف طنزآمیز »همسر مطلوب خود ، چیزهایی را درک کنند و بیاموزند.به یاد داشته باشید که ما در این جا خود ، به ویژگی های مثبت اشخاص نظر نداریم ، بلکه به انگاره های منفی و مطلوب ، تأکید بیشتری داریم .
شناسایی انگاره های همیشگی و منفی در روابط تان اولین قدم در جهت حذف آن الگوها می باشد .

کدامیک از رفتار مردها زن ها را دیوانه می سازد. *هنگامی که نگرا


کدامیک از رفتار مردها زن ها را دیوانه می سازد.

*هنگامی که نگران یا ناراحت هستیم برای ما سخنرانی می کنید یا ما را پند و اندرز می دهید.در حالیکه تنها چیزی که در این اوقات بدان نیاز داریم درک و محبت است.
*هنگامی که از شما می خواهیم ما را آرام کنید و به ما آسایش خاطر بدهید، خلاف آن را انجام می دهید و بدتر آن که ازما دور می شوید.
*ناراحتی ما را عکس العمل افراطی تلقی می کنید و نیاز ما را به حمایت نادیده می گیرید.
*از ما به این جهت که ناراحت هستیم.ناراحت و عصبانی می شوید و بدین ترتیب ما را ناراحت تر و چه بسا عصبانی می کنید.
*ما را سرزنش می کنید و برچسب زیاده از حد ضعیف یا محتاج و وابسته بودن به ما می زنید، تنها به این دلیل که از شما تقاضای آسایش خاطر کرده بودیم.
*احساسات ما را بی اهمیت تلقی می کنید و آنها را جدی نمی گیرید.
*منطقی و تحلیل گر می شوید. در حالی که تنها چیزی که ما به آن نیاز داریم عشق، مهربانی و ملایمت است.
چرا و چگونه آسایش خاطر ندادن به زن ها بدترین احساسات را در آنها تولید می کند.
*در این اوقات احساس رهاشدگی و محبوب نبودن می کنیم، زیرا به نیاز ما به آسایش خاطر با سردی و بی تفاوتی پاسخ می دهید.
*می ترسیم و احساس ناامنی می کنیم، زیرا به ما آسایش خاطر نمی دهید.
*پرتوقع، نق نقو و مستأصل جلوه می کنیم، زیرا ما را وادار می کنید برای اندکی آرامش به شما التماس کنیم.
*عصبی، تحریک پذیر و زودرنج می شویم، زیرا نیازها و درخواستهای ما را درک نمی کنید.
*افسرده می شویم زیرا در کنار شما احساس امنیت نمی کنیم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه به دنبال آرامش و آسایش خاطر به شما روی می آوریم و شما با سردی، بی تفاوتی، دوری یا عصبانیت به ما پاسخ می دهید، احساس می کنیم ناراحتی ما برای شما اهمیتی ندارد و شما دیگر دوستمان ندارید تا از ما حمایت کنید.
هر چه آسایش خاطر را از ما بیشتر دریغ کنید، ترس ما بیشتر می شود و در آن صورت نیاز ما به آسایش خاطر بیشتر می شود.

راه حل:

01 به خود یادآوری کنید که مجبور نیستید مارا نجات بدهید
یا مشکلات را حل کنید.ما تنها می خواهیم احساس کنیم که شما در کنار ما هستید و ما را تنها نمی گذارید. چنانچه ما را در آغوش بگیرید، ببوسید، و باما مهربان باشید (و نیز دیگر اشکال حمایت روحی و عاطفی)مرتکب هیچ اشتباهی نشده اید.چنانچه فکر می کنید برای حل مشکل ما راه حلی در اختیار دارید از ما بپرسید که آیا بدان نیازی داریم یا خیر.گاهی اوقات خواهیم دید که از توصیه ها، پیشنهادها و راه حلهای شما استقبال خواهیم کرد و گاهی اوقات نیز از این که نمی خواهیم با راه حل ومنطق یا مشکلاتمان مقابله کنیم، تعجب خواهید نمود.در این گونه اوقات تنها به شنونده بودن شما و حمایت روحی و عاطفی شما نیازمندیم.02 هرگاه از یک رفتار شما ناراحت شده ایم یا می گوییم که به آرامش و آسایش خاطر شما نیازمندیم، سعی کنید غرور خود را کنار بگذارید و به کمک ما بشتابید.تنها چیزی که دراین اوقات بدان نیاز داریم احساس مرتبط بودن و آرامش خیال است و هرگز نمی خواهیم شما را سرزنش کنیم یا گذشته ها را دوباره به میان بکشیم.
03به یاد داشته باشید:ارزشمندترین چیزی که در این اوقات برای ارائه به ما دارید عشق تان است نه راه حل و منطق تان.عشق و محبت شما این قدرت و توان را دارد که قلب ما را التیام بخشد و این با ارزش ترین از هر راه حل یا پیشنهادی است که در اختیار دارید.

هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید. به شما می گوییم از ای

هرگز به او آسایش خاطر و آرامش خیال ندهید.

به شما می گوییم از این که اخیراً از ما راضی نبوده اید و نسبت به ما بی محبت و نامهربان شده اید و از ما کناره گیری می کنید،نگران هستیم.اما شما می گویید که خیالاتی شده ایم و این که بهتر است آرام بگیریم.شب به هنگام خواب به شما می گوییم که نگران سخنرانی بزرگی هستیم که فردا باید در محل کار خود بکنیم و از شما می خواهیم که پیش از خواب کمی ما را در آغوش بگیرید، اما شما معذب می شوید و می گویید که وقت ندارید و باید به برخی از E-mailهای خود پاسخ دهید و ما را در اتاق خواب تنها می گذارید.
واقعه ای تلخ از گذشته را به یاد می آوریم و احساساتی می شویم و گریه می کنیم. اما شما همان جا می نشینید، ما را نگاه می کنید و هیچ کاری نمی کنید یا چیزی نمی گویید تا ما را آرام کند.
چنانچه از زن ها بپرسید که در مواقع نگرانی و اضطراب چه کسی بهتر می تواند به آنها آرامش و احساس امنیت دهد، معمولاً پاسخ خواهند داد:دوست شان و نامزد/همسرشان را به این عنوان معرفی نخواهند کرد.
مردان عزیز: متأسفانه این موضوع حقیقت دارد که زن ها در این زمینه مهارت بیشتری از مردها دارند.هرگاه ما زن ها ناراحت یا نگران هستیم، دوست داریم که به گفته هایمان گوش داده شود، در آغوش مان بگیرند، آراممان کنند و به ما اطمینان دهند که همه چیز خوب و رو به راه خواهد شد. اما مردها به جای اینها اغلب ما را نصیحت می کنند و راه حل و دستورالعمل ارائه می دهند. یا این که پس می نشینند یا به ما پشت می کنند و تنهایمان می گذارند یا بدتر از همه این که به ما انگ حماقت می زنند که چرا اصلاً ناراحت شده ایم!
هرگاه ما زن ها ترسیده باشیم یا احساس ناامنی کنیم، به طرزی غریزی تقاضای کمک می کنیم و امیدواریم که آرامشی بیابیم تا در سایه ی آن نگرانی هایمان تسکین بیابد.بنابراین چنانچه به جای تسلی و آرامش، با سردی، بی تفاوتی یا سرزنش و انتقاد رو به رو شویم، سطح نگرانی و ناامنی ما افزایش می یابد و احساسات مان از آنچه بود نیز بدتر خواهد شد.بدین معنا که اگر در ابتدا کمی ناراحت بودیم، این بار به راستی ناراحت و عصبانی می شویم. نه برای آنچه از ابتدا ما را ناراحت کرده بود، بلکه به جهت واکنش شما!
متأسفانه این الگو در بسیاری از روابط صمیمی رواج دارد. دقیقاً در همان لحظه که زن به آسایش خاطر و آرامش خیال از جانب مرد زندگی اش نیاز دارد، نامزد/همسرش که به طور معمولی مردی مهربان و با احساس است به یک باره یخ می زند و نقطه ی مقابل آنچه از او خواسته شده بود، از سر می زند بدین معنا که چنانچه از او خواسته شده بود تا نزدیکتر شود، از او دور می شود، چنانچه از او خواسته شده بود تا حرفهای امیدوار کننده بزند، ساکت می شود. چنانچه از او خواسته شده بود بگوید همه چیز درست خواهد شد، ناراحتی و معذب شدن واضح و عیان او برعکس این پیام را به زن می دهد که همه چیز همین الآن هم خرابتر شده است.
چرا مردها به سختی می توانند به زن ها آرامش خیال و آسودگی خاطر بدهند. چند دلیل در این رابطه وجود دارد:
01 مردها احساس اجبار و الزام می کنند که مشکل را حل کنند و هنگامی که نمی توانند ناراحت و سرخورده می شوند و احساس شکست می کنند.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا مرد زندگی تان به هنگام نگرانی شما از مسئله یا مشکلی بازپرس و تحلیل گر می شود، سؤالات بسیاری از شما می پرسد، راه حلها و توصیه های بسیاری ارائه می دهد و حتی هنگامی که احساس می کند به تلاشهای او پاسخ مثبت نمی دهید، از دست شما عصبانی می شود؟ این به آن دلیل است که مردها راه حل مدار هستند.آنها طوری بار آمده اند که احساس مسئولیت می کنند که کارها را درست کنند و برای مشکلات راه حل بیابند.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

بیشتر مردها اغلب درخواست زن مبنی بر تسلی خاطر و آرامش خیال را با اجبار برای حل و فصل مشکلات اشتباه می گیرند.
بنابراین هرگاه ناراحت باشید نامزد/همسرتان احساس می کند باید راه حلی پیدا کند.لذا فکر و ذهن او به حالت «راه حل یابی»تغییر وضعیت می دهد. البته هنگامی که ما زن ها ترسیده ایم یا احساس ناامنی می کنیم، این دل و جان مرد زندگیمان است که به آن نیاز داریم،نه عقل و فکر او. آنچه حالمان را خوب می کند و احساس بهتری به ما می دهد، ممکن است منطقی به نظر نرسد، اما به هرحال مؤثر است:در آغوش گرفته شدن، بوسه و شنیدن اینکه: «عزیزم، درک می کنم چه می گویی، متأسفم که چنین احساسات بدی را تجربه می کنی.»یا:«الآن چه خواسته ای از من داری؟» مردان عزیز: می دانم ممکن است به راحتی باور نکنید.احتمالاً خواهید پرسید: «منظورتان این است که چنانچه فقط او را در آغوش بگیرم و حرف های آرامش بخش بزنم، عملاً احساسات او بهتر خواهند شد، حتی هنگامی که مشکل او را حل نکرده باشم!؟»پاسخ این است که:«بله» شاید مفید باشد، از خود بپرسید. چنانچه دختر کوچک شش ساله تان ترسیده باشد، چگونه او را آرام می کردید؟ آیا غیر از این است که او را در بغل می گرفتید؟ نوازش می دادید و به او عشق می ورزیدید؟ عشق شما به سراسر وجود او رخنه می کرد و چنان احساس آرامشی می کرد که نظیر آن از هیچ واژه یا عبارتی ساخته نبود.خب، درست به طرز مشابهی در یک یک تمامی زن هاـ حتی قویترین، مستقل ترین و به ظاهر آسیب ناپذیرترین ماـ نیز دختر بچه های کوچکی وجود دارد که گاهی اوقات می ترسند. چه بدانیم چه ندانیم آنچه به راستی در این لحظات احتیاج داریم همان چیزی است که تمامی دختربچه ها به آن نیاز دارند. بازوانی قوی و امن که ما را در آغوش بگیرند و به ما احساس امنیت بدهند به ما بگویند که تنها نیستیم.
مردان عزیز:گاهی اوقات هنگامی که در حل مشکلات یا برطرف کردن درد و رنج زنی که به او عشق می ورزید احساس ضعف و ناتوانی می کنید و عصبانی می شوید، از بیرون چنین دیده می شود که این عصبانیت ظاهراً متوجه نامزد/همسرتان می باشد.این عکس العمل شما ما زن ها را به راستی گیج و سردرگم می کند. از خود می پرسم: «این من هستم که ناراحت هستم.پس چرا او از دست من عصبانی می شود؟» البته این ما نیستیم که شما ازدستش عصبانی هستید، شما از خودتان عصبانی هستید که چرا نتوانسته اید از او حمایت کنید یا چرا در نجات او شکست خورده اید.اگر از آنچه در درون تان می گذرد آگاهی نداشته باشید، این امکان وجود دارد که عصبانی تان به بیرون «چکه» کند و شما را تحریک پذیر، سرزنش گر، انتقاد کننده کند. این اتفاق بدترین احساسات را در ما زنده می کند. یعنی احساس می کنیم کسی که در وقت تنگی و آسیب پذیری خود به او رو کرده و پناه برده بودیم به ما پشت کرده و ما را تنها گذاشته است.
2-مردها به طرزی ناخودآگاه احساس گناه می کنند که مسئول درد و رنج نامزد/همسرشان هستند.لذا از دست او عصبانی می شوند.
سالها طول کشید تا من این دینامیسم را درک کنم، اما به مجرد آن که نسبت به آن آگاهی یافتم، توانستم علت و دلیل واکنش مردها را دریابم.برای نمونه زنی به شوهرش می گوید که یکی از رفتارهای شوهرش او را ناراحت کرده است یا به دلایل دیگری که ممکن است ربطی هم به او نداشته باشد، ناراحت است و به اندکی آسایش خاطر از جانب او نیازمند است.اما مرد به جای دلگرمی دادن به او یا معذرت خواستن از او عملاً از دست همسرش عصبانی شده است و او را متهم می کند که زیادی احساساتی، محتاج، نق نقو یا... است. در اینجا چه اتفاقی می افتد؟ احتمالاً مرد در اینحا احساس گناه می کند که همسرش را ناراحت کرده است یا احساس حقارت می کند که همسرش رفتاری از او را به رخش کشیده است که خودش نیز نسبت به آن کوچکترین آگاهی ای نداشته است و به جای آن که به خود اعتراف کند که از دست خودش ناراحت است همسرش سرزنش می کند که چرا چنین احساسی به او داده است.
مردان عزیز:هنگامی که به شما می گوییم از چیزی ترسیده یا ناراحت هستیم و شما عصبانی می شوید، وضعیت را ازآنچه هست بیست برابر بدتر می کنید.حقیقت آن است که در این مواقع ما نمی خواهیم شما را سرزنش کنیم یا از شما انتقادکنیم.بلکه تنها می خواهیم احساس امنیت و محبوب بودن بکنیم. به همین دلیل به کمک و آسایش خاطر از جانب شما احتیاج داریم.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

مردها اغلب درخواست زن ها مبتنی بر آسایش خاطر، احساس امنیت و عشق را با سرزنش و انتقاد اشتباه می گیرند.

در مقابل او شورش کنید بارها از شما خواهش می کنیم که در مرتب نگه

در مقابل او شورش کنید

بارها از شما خواهش می کنیم که در مرتب نگه داشتن اتاق خواب به ما کمک کنید و لباس هایتان را سرجایشان بگذارید، اما شما به سادگی آن را فراموش می کنید یا نادیده می گیرید.
به شما می گوییم دوست نداریم مجلات مستهجن بخوانید یا فیلم های مبتذل تماشا کنید و اینکه از این کار شما ناراحت می شویم. اما شما می گویید که ما مادر شما نیستیم و دوست ندارید که ما به شما بگوییم چه کار بکنید و چه کار نکنید.
از شما می خواهیم شبهایی که دوست دارید تا دیروقت تلویزیون تماشا کنید به ما خبر بدهید و زودتر به ما «شب به خیر»بگویید تا ما تا دیروقت در بستر به انتظار شما بیدار نمانیم.اما شما ناراحت می شوید و می گویید که دوست ندارید یک یک حرکات و کارهای خود را به ما گزارش بدهید و برای آن ها اجازه بگیرید.
مردان عزیز:می دانم به این موضوع حساسیت زیادی دارید لذا سعی می کنم تا آنجایی که امکان دارد با ملایمت تمام آن را توضیح دهم.مردها بنابر غریزه نیاز دارند مستقل باشند و از اینکه آزادی و خودمختاری خود را از دست بدهند، می ترسند. می دانم اصلاً دوست ندارید به «زنی» جواب پس بدهید یا از دستورها و فرمان های او اطاعت کنید. از این که مرتباً به شما دستور بدهند بیزارید. اما حقیقت آن است که چنانچه می خواهید زن عاقل و مهربان خود را به یک دیوانه ی زنجیری تبدیل کنید، کافی است کنترل رابطه یا ازدواج خود را به دست بخش شورشی وجود خود بسپارید.
همین و بس. ممکن است در برابر من جبهه بگیرید و اطلاعات ارائه شده در این مقاله را نپذیرید. ممکن است در جایی از وجود خود احساس کنید از شما می خواهم که تسلیم شوید، غلام حلقه به گوش نامزد/همسرتان شوید و اجازه دهید شما را به بردگی بکشاند.هرگز این طور نیست. این از دست دادن آزادی نیست.بلکه آزاد شدن از شورشی و طغیان گر درون خودتان است که ممکن است زندگیتان را در دست خود گیرد.
اما این شورشی و سرکشی از کجا می آید؟ این شورشی از پسر کوچولوی درون هر مردی سرچشمه می گیرد که مجبور بوده است روزی پیوندهای عاطفی احساسی خود را با مادرش ببرد و مجدداً به عنوان موجودی مستقل و مجزا از مادرش دوباره تعریف کند تا مرد شود. این فرآیند جدایی چنانچه قرار باشد که پسر به مردی مستقل؛ خودمختار و سالم بدل شود کاملاً ضروری به حساب می آید و مقادیری رفتار شورشی را نیز در پی خواهد داشت. بالاخص این فرآیند در سالهای نوجوانی بیشتر صدق می کند که در آن میل و گرایش زیادی در پسر نوجوان وجود دارد که متفاوت از مادرش باشد و تولد دوباره ای به شخصیت واقعی و منحصر به فرد خویش به عنوان موجودی مجزا و مستقل بدهد.
پس مشکل در کجاست؟ خب، در بسیاری از پسرهای جوان این فرآیند جدایی و استقلال هرگز کامل نمی شود.گاهی اوقات بدان دلیل است که مادر اجازه ی این استقلال و جدایی را نمی دهد و بسیار کودک را کنترل می کند یا کاری می کند که کودک به دلیل این تمایز احساس گناه کند. گاهی اوقات به این دلیل است که پسر مجبور است نقش پدر فوت شده، غایب یا آزاررسان خود را برای خانواده بازی کند و از نقش حمایتگر برای مادر خود سر باز بزند و گاهی اوقات نیز بدان دلیل است که پیوندهای عاطفی میان اعضای خانواده به حدی نزدیک، صمیمی و قوی است که کودک به طوری ناخودآگاه همواره به مادر خود وابسته می ماند و این تمایز و استقلال هرگز اتفاق نمی افتد.
اما هنگامی که پسر جوان فرآیند جدایی و استقلال روحی و احساسی خود را از مادرش به پایان نمی برد، چه پیامدهایی انتظار او را می کشند؟ در این گونه اوقات این کار ناتمام را با زن های دیگر زندگی خود از قبیل همسر، نامزد و... از سر می گیرد و در مقابل هر چیز که به او احساس کنترل شدگی یا مغلوب بودن بدهد، شورش می کند.
حال ممکن است از خود سؤال کنید که آیا مردها آگاهانه این کار را می کنند یا خیر؟ پاسخ من به این پرسش این است که:«احتمالاً نه» چنانچه زنی مهربان و با احساس با چنین مردی که هنوز در مقابل زن های زندگی اش شورش می کند، ازدواج کند چه بر سر او خواهد آمد؟ از عصبانیت دیوانه خواهد شد!؟
مردان عزیز: از کجا می توانید بفهمید که آیا شما نیز یک شورشی هستید یا خیر؟ در زیر آزمونی وجود دارد که در تعیین این نکته به شما کمک خواهد کرد.(البته چنانچه مایل نیستید، مجبور نیستید به پرسشهای آن پاسخ دهید!)

آیا شما یک شورشی هستید؟

کدامیک از جملات زیر درست است و کدامیک نادرست؟
01 در جملاتی که برای توصیف زندگی عشقی تان به کار می برید، کلمات فشار و اجبار و الزام بیش از سایر کلمات دیگر به کار برده می شوند.برای نمونه:
«اینقدر مرا تحت فشار نگذار و الا می گذارم و می رم.»
«هر بار که خواسته ها و نیازهایت را با من در میان می گذاری احساس فشار، اجبار و الزام می کنم.»
«دوست ندارم منو مجبور کنی کارهایی رو که دوست ندارم انجام بدم:مثلاً خواندن این مقاله.»
02 هرگاه زنی از شما می خواهد کاری را انجام دهید، قویاً احساس می کنید که دوست دارید خلاف آن کار را انجام دهید.
03 شما از کلمه و واژه ی شورش و شورشی بیزارید و دوست دارید خود را مردی مستقل و قوی بدانید که هرگز مایل نیست تسلیم شده و به یک «زن ذلیل»تبدیل شود.
04 از این آزمون بدتان می آید.
خُب، مردان عزیز، چطور بود؟
چنانچه فکر می کنید آزمون فوق احمقانه بوده است و از فکر کردن به پاسخ پرسشهای آن سر باز زدید و حتی یک بار هم نخندیدید پس به شما تبریک می گویم. شما یک شورشی و طغیان گر حسابی و تمام عیارهستید!
حالا بیایید لحظه ای جدی به قضیه نگاه کنیم.زیرا در اینجا نکته ی مهمی وجود دارد که باید آن را یادآور شوم. مشکل شورشی بودن این است هر مراوده و تبادل کوچک، با نامزد/همسرتان را به نبرد خواسته ها تبدیل می کند.نبرد قدرتی که در آن شما مدام می خواهید استقلال و کنترل ناپذیری خود را به خودتان اثبات کنید. برای نمونه نامزد/همسرتان می گوید: «بیا آخر هفته بریم بیرون شهر.» و شما احساس می کنید مجبورید که حتماً با او مخالفت کنید و بگویید که مثلاً کار دارید هر چند که به طرزی پنهان خودتان نیز بدتان نمی آید که کمی استراحت یا تفریح کنید.همسرتان می گوید آمادگی دارد که با شما همبستر شود، اما شما به یکباره احساس خستگی یا بی علاقگی می کنید، هر چند که همین ده دقیقه پیش خودتان نیز می خواستید شروع کنید. نامزد/همسرتان از رفتار یکی از دوستان شما انتقاد می کند، اما شما به یکباره احساس می کنید که می خواهید از او دفاع کنید، گر چه پیش از آن که همسرتان چیزی بگوید، خودتان نیز از رفتار این دوست تان ناراحت شده بودید و با همسرتان هم عقیده بودید.
کدامیک از رفتار مردها، زن ها را دیوانه می سازد
* در برابر آنچه از شما خواسته بودیم که انجام دهید، مقاومت می ورزید و اغلب خلاف آن را انجام می دهید.
* با نظر یا عقیده ی ما مخالفت می کنید، تنها برای آنکه متفاوت باشید.
*درخواستهای ما را به عنوان فشار و اجبار تعبیر می کنید و با ناراحتی از دست ما از خود بیش از حد واکنش نشان می دهید.
*به عشق و علاقه و محبت ما مظنون هستید و اظهار عشق ما را به خود روش های فریبکارانه ای برای کنترل و سلطه جویی بر خودتان تصور می کنید.
*به توصیه ها، پیشنهادها، کمک ها و حمایتهای ما به گونه ای پاسخ می دهید که گویی تلاش های ما را برای کنترل کردن و سلطه بر شما صورت می گیرد و سپس گفته های ما را به حساب نمی آورید، هر چند هم که منطقی باشد.
*از آسایش خاطر دادن به ما خودداری می ورزید و عشق تمام و کمال خود را از ما دریغ می کنید.زیرا دوست ندارید از شما توقعی داشته باشیم یا احساس کنید که مجبورید ایفای نقش کنید.
چرا و چگونه شورشی بودن بدترین احساسات را در ما زن ها تولید می کند
*دراین گونه اوقات ما از شما می رنجیم و احساس محبوب نبودن می کنیم، زیرا ظاهراً این طور به نظر می رسد که مرتباً رو در روی ما می ایستید و جبهه می گیرید.
*احساس ناامنی و محتاج بودن می کنیم، زیرا شما عشق خود را از ما دریغ کرده اید.
*عصبی، مأیوس و سرخورده می شویم، زیرا در مقابل پیشنهادها یا پرس و جوهای ما از خود مقاومت نشان می دهید.
*احساس می کنیم مجبوریم در حق شما مادری کنیم، زیرا مانند یک پسر بچه ی شورشی رفتار می کنید.
*مغرض و بدجنس می شویم،زیرا احساس می کنیم ما را به یک نبرد قدرت کشانده اید.
*عصبانی، تحریک پذیر و سلطه جو می شویم، زیرا از انجام کوچکترین و ساده ترین کارهایی که برای حفظ رابطه مان ضروری است نیز سرباز می زنید.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هرگاه که مثل شورشی ها رفتار می کنید از ما یک دشمن می سازید.
هنگامی که مثل مادرتان با ما رفتار می کنید، مادری که باید استقلال و خودمختاری تان را از او پس بگیرید، بدترین احساسات را در ما زنده می کنید.هرچه بیشتر در مقابل ما و رابطه مقاومت بورزید، ما را بیشتر تخریب می کنید و به کابوس هایتان بیشتر تحقق می بخشید.

راه حل:

01 نبردهایتان را با دقت انتخاب کنید.در هر رابطه موقعیتها و زمان هایی وجود دارند که باید حدود و ثغوری را برای خود
تعریف کنید. پایتان را زمین بکوبید و مثلاً «نه» بگویید (اما نه در تمامی اوقات)به جای آن که به طور مستمر و مداوم در برابر تمامی درخواست ها و نیازهای نامزد/همسرتان از خود واکنش افراطی نشان دهید، مواقع و موقعیت هایی را انتخاب کنید که این نوع رفتار در آنها مناسب و منطقی باشد. ببینید کدام یک از مسائل و موضوعات برای شما مهمترند:وقت گذرانی با دوستانتان، تماشای تلویزیون، وقت آزاد در تنهایی بی آن که مزاحم تان شوند، عدم اجبار در برنامه ریزی برای تعطیلات آخر هفته و... و سپس بیاموزید که برای آنها با نامزد/همسرتان مذاکره کنید. نه اینکه به طور اتوماتیک در برابر حتی ساده ترین خواسته های او شورش کنید. در غیر این صورت رابطه یا ازدواج شما به میدان نبردی بدل می شود که مسلماً هر دو در آن مجروح و زخمی خواهید شد.
02 هرگاه در خود احساس سرکشی، طغیان و شورش می کنید، به خود یادآوری کنید که نیت نامزد/همسرتان این نیست که شما را کنترل کند و از شما یک پسربچه ی کوچک، مطیع و فرمانبردار بسازد، بلکه تلاش می کند با شما ارتباط برقرار سازد، مرتبط شود، افکار و احساساتش را بیان کند، نزدیکی و صمیمیت بیشتری ایجاد کند و تفاهم، هارمونی و هماهنگی بیشتری در زندگی تان بیافریند.
03 بر روی مسائل و موضوعات حل و فصل نشده ای که با مادرتان دارید کار کنید. آه، می دانم که این کار خیلی جالب و لذت بخش به نظر نمی رسد. اما چنانچه فکر می کنید که مسائل
ناتمام و احساسات حل و فصل نشده ای را با مادرتان دارید، ممکن است آنها را بر روی نامزد/همسر خود فرافکنی کنید.سعی کنید خود را از شرطی شدن های گذشته آزاد سازید.می توانید برای چند جلسه به یک مشاور یا روانکاو مراجعه کنید.به گروه درمانی های مردانه بپیوندید، با دیگر اعضای خانواده صحبت کنید.از هر چیز دیگری که بتواند به شما کمک کند از عکس العمل های خود چه درسطح درونی و چه در سطح بیرونی آگاه شوید و آنها را تعدیل سازید، استفاده کنید.

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند: هنگامی که با ما صحبت نمی کن

آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:

هنگامی که با ما صحبت نمی کنید یا به حرف های ما پاسخ نمی دهید، احساس محبوب نبودن و مهم بودن می کنیم. می دانیم که صحبت کردن همیشه برای شما ساده و راحت نیست، اما پیامدهای صحبت نکردن حتی به مراتب نیز بدتر خواهد بود.

راه حل:

01 هنگامی که در مقابل از خود واکنش نشان می دهید، به خود یادآوری کنید که اصرار نامزد/همسرتان در صحبت با شما از سر کنترل کردن و سلطه جویی نیست، بلکه تلاشی است برای برقراری ارتباط و مرتبط شدن با شما.
02 سکوت اختیار نکنید.به این نیاز ما که با شما صحبت کنیم، صحه بگذارید و چنانچه در همان لحظه نمی توانید این کار را بکنید، وقتی را معین کنید که بعداً حتماً این کار را بکنید.
03 به یاد داشته باشید که هر چه بیشتر آن را به تعویق بیندازید و به بعد موکول کنید، برایتان مشکل تر خواهد شد. حال چه برنامه ریزی باشد چه رسیدگی به مسئله،چه مشکل کوچک و ظریف.به خود بگویید که هر چه زودتر به آن رسیدگی کنید، متحمل درد و رنج کمتری خواهید شد.

02 به صحبت هایش گوش نکنید و نیازهایش را نادیده بگیرید.

به شما می گوییم به چه نیاز داریم.شما به خودتان می گویید اهمیت چندانی ندارد. به شما می گوییم از رابطه مان راضی نیستیم و احساس خوشحالی نمی کنیم،اما شما آن را به حساب آن می گذارید که ما زیادی نق نقو و پرتوقع هستیم.
به شما توضیح می دهیم که هفته ی سختی را در پیش داشته ایم و به کمک و حمایت شما نیاز داریم، اما شما به کلی همه چیز را فراموش می کنید و حتی یک ذره هم از آنچه تقاضایش را کرده بودیم به ما نمی دهید.
نه تمام زن ها، اما بیشتر آنها با خوشحالی تمام داوطلبانه به مردی که آنها را خوشحال کند، امتیاز می دهند.هم زمان با جدی شدن رابطه، زن ها اطلاعات زیادی را درباره ی نیازها، خواسته ها، آنچه موجب احساس امنیت آنها می شود و آنچه ناراحت و عصبانی شان می سازد، در اختیار مرد زندگی شان قرار داده اند، اما برای آنکه مطمئن شوند حتماً آنها را به خوبی درک کرده اید، مجدداً نیز بارها و بارها به شما می گویند!اما در بیشتر اوقات شما مردان به ما گوش نمی دهید و تمامی آنچه را که آنها درباره ی نیازهایشان با شما در میان گذاشته بودند فراموش کرده یا نادیده می گیرید.
مردها شنونده ی خوبی نیستند.برای نمونه نامزد/همسرتان به شما می گوید که احساس می کند او را نادیده می گیرید.اما شما کوچکترین ترتیب اثری نمی دهید.روزها، هفته ها و ماهها نیز می گذرند، اما گویی هیچ چیزی به شما گفته نشده است.نامزد/همسرتان به شما می گوید بسیار خوشحال خواهد شد هنگامی که در سفر هستید به او زنگ بزنید، اما باز هم شما این کار را نمی کنید، به او یادآوری می کنید، چهارشنبه شب که کلاس دارید او مواظب باشد، بچه ها پیش از خواب زیاد تلویزیون تماشا نکنند تا بی خواب نشوند. چهارشنبه شب فرا می رسد. به خانه می رسید و می بینید که بچه ها هنوز نخوابیده اند و نحسی می کنند.تمامی این داستان ها از یک چیز حکایت می کنند: یا شما مردان به ما گوش نمی کنید یا این که به سادگی گفته هایمان را نادیده می گیرید.
اخیراً یکی از دوستانم به من تلفن زد و خبرهای تلخی را برایم تعریف کرد که به نحوی مطلوب این اشتباه مردان را و نیز پیامدهای بد آن را به تصویر می کشید.لیندا هیجده سال است که با شوهرش آیروینگ ازدواج کرده است. حاصل این ازدواج دو بچه است و همچنین ارتباطی بین آن دو که از چشم دوستان آنها ارتباط خوبی محسوب می شود.اما ظرف پنج سال گذشته لیندا احساس خوشحالی نمی کند.زیرا آیروینگ توجه زیادی به او ندارد و ظاهراً غرق دنیاهای خود، کار و نگرانی های شخصی خودش می باشد.گهگاه نیز افسرده و کج خلق می شود و خشم خود را بر روی لیندا و حتی بچه ها خالی می کند.عموماً نیز کنار او بودن و همنشینی با او چندان خوشایند نیست.لیندا و آیروینگ سالهاست که با یکدیگر رابطه ی جنسی نداشته اند و عملاً رابطه شان بسیار بد و از هم پاشیده شده است.
لیندا بارها سعی کرده است درباره ی مشکلات شان با آیروینگ صحبت کند. وی در ابتدا سعی می کرد با صحبت درباره ی احساساتش موضوع را پیش بکشد. اما آیروینگ سریعاً موضوع را عوض می کرد یا از اتاق بیرون می رفت. با گذشت زمان و تغییر نکردن اوضاع، لیندا به طرز فزاینده ای مأیوس و سرخورده شده بود و هرچند ماه یکبار به آیروینگ می گفت که باید درباره ی وضعیت شان با هم صحبت کنند.آیروینگ با بی میلی و اکراه قبول می کرد تا بنشیند و با لیندا صحبت کنند.اما هر بار، همان کار همیشگی اتفاق می افتاد. بدین معنا که لیندا عجز و ناله می کرد تا روی رابطه شان کار کنند اما آیروینگ روی کاناپه قوز کرده به دستهایش خیره می شد و چیزی نمی گفت. مدتها بدون تغییری سپری می شدند. لیندا به من گفت که ظرف نه ماه گذشته به جایی رسیده بود که مجبور شد آیروینگ را با به میان کشیده موضوع طلاق تهدید کند تا بلکه او را وادار سازد کاری کند ازدواج شان را نجات دهند.اما این کار نیز مؤثر واقع نشده بود.
یک روز، لیندا متوجه می شود که دیگر تاب تحمل ندارم و تصمیم می گیرد به آیروینگ بگوید می خواهد از او جدا شود.یک شب هنگامی که آیروینگ از سر کار به خانه می آید، می بیند که لیندا منتظر او نشسته است. در حالی که گریه می کند به او می گوید:«آیروینگ، خیلی سعی کردم اما دیگه خسته شده ام.فکر می کنم برای هر دوی ما بهتر است از هم جدا شویم. می خواهم که خانه را ترک کنی.»
آیروینگ در حالی که شوکه شده است می پرسد:«آیا هیچ می دانی چه می گویی؟ می خواهی از من جدا شوی؟ نمی توانم باور کنم.مگر چه اتفاقی افتاده است؟»
لیندا با تعجب می پرسد:«چه اتفاقی افتاده است؟ چطور می توانی بپرسی چه اتفاقی افتاده است؟ پنج سال است از تو می خواهم که بر روی رابطه مان کار کنیم. پنج سال است که به تو گفته ام احساس خوشبختی نمی کنم. اما مثل اینکه یک بار هم گوش نکردی!»
آیروینگ ملتمسانه می گوید: «چطور می توانی بدون اینکه فرصتی به من داده باشی یکباره مرا ترک کنی.این خیلی ناگهانی است.فکر نمی کنی قبلاً باید درباره اش فکر کنیم؟»
لیندا پاسخ می دهد:«صدها بار به تو فرصت دادم. شوخی می کنی که می گویی تعجب کرده ای. این چند سال کجا بودی؟»
در تمام طول مدتی که لیندا این داستان را برایم تعریف می کرد، گریه کرد. او گفت «بدترین قسمت داستان این است که آیروینگ واقعاً مرد خوبی است. تعجب آور است اما مثل اینکه او واقعاً تمام مدت این پنج سال هیچ یک از حرف های مرا نشنیده است اما چگونه می توانسته است هیچ یک از هشدارها و التماس های مرا نشنیده باشد؟»
پاسخ سؤال لیندا را به درستی نمی دانستم.شاید آیروینگ نیز مانند بسیاری از مردهای دیگر نمی خواسته و دوست نداشته است چیزهایی را بشنود که به او احساس شکست بدهند. شاید راه حلی برای مشکلات شان نداشته از این رو ناخودآگاه به این انتخاب دست زده بود که آنها را نادیده بگیرد. شاید هم شکایت های لیندا را خیلی جدی نگرفته و آنها را به حساب نق نقو بودن او گذاشته بود. اما به هر دلیل واقعیت این بود که شنونده ی خوبی نبود و بهایی که پرداخت نیز از دست دادن همسرش بود.
مردان عزیز: شاید همواره پیامدهای گوش ندادن شما به خواسته ها یا شکایتهای نامزد/همسرتان به این حد وخیم و جدی نباشند؛ یا حداقل در آینده ی نزدیک مخرب نباشند.
اما چرا باید ما زن ها را به جایی برسانید که نقطه ی برگشتی در کار نباشد؟ چرا باید احساسات ما را چنان وخیم، جنون آمیز و تهدید کننده کنید؟ چرا نباید به خود آیید و نیازهای ما را جدی بگیرید؟
و در نهایت از ما بیزار شوید و وادارمان سازید کاری کنیم که خودمان نیز از خودمان بیزار شویم؟
گاهی اوقات در سمینارهایم هنگامی که می خواهم درباره ی این موضوع با شنوندگان صحبت کنم،لطیفه ی زیر را برای آن ها نقل می کنم که طنز زیبایی در آن نهفته است:
زنی است که به مدت چهل سال با همسر خود ازدواج کرده است.
زن مدت سی سال آخر زندگی شان هفته ای یکبار شوهرش را تهدید کرده است که چنانچه تغییر نکند،از او جدا خواهد شد.یک روز شوهر به خانه آمده است و زن را در حال بستن چمدانهایش می بیند.از او می پرسد؟:
«چی شده! آیا مشکلی پیش آمده؟»
زن های حاضر داستان فوق را با «مزه» ارزیابی می کنند در حالی که مردها به ندرت به آن می خندند. بارها از خودم پرسیده ام که آیا به این دلیل است که متوجه موضوع لطیفه نمی شوند یا اینکه متوجه می شوند اما از آن خوششان نمی آید.مردان عزیز: تمامی چیزی که سعی در گفتن آن را دارم این است که:«هرگز زن را به حدی تحت فشار نگذارید تا مجبور شود شما را به جدایی تهدید کند یا به لحاظ جنسی نسبت به شما سرد شود یا به زن نق نقو و جیغ جیغویی بدل شود تا سرانجام شما به گوش دادن به گفته های او تن بدهید.
کدام یک از رفتارهای مردها زن ها را دیوانه می کند
*به گفته های ما صحه نمی گذارید یا آنها را احمقانه یا اشتباه می پندارید و سپس طوری رفتار می کنید که گویی منتظرید صحبت هایمان تمام شود تا فوراً آن را از گوش به درکنید.
*خواسته ها و نیازهای ما را بی جا تلقی می کنید یا آنها را وارد نمی دانید و با خودتان یا به ما می گویید که ما پرتوقع و زیاده خواه هستیم.
*تا آخرین لحظه خواسته های ما را به تعویق می اندازید.گویی می خواهید ببینید آیا می توانید ما را منحرف کنید یا سرانجام وادارمان سازید قید آنها را بزنیم یا نه.
*اهمیت خواسته ها و نیازهای ما را دست کم می گیرد و اینطور فکر می کنید که واقعاً مهم نیستند و لزومی ندارد آنها را برآورده سازید.
*طوری وانمود می کنید که به نیازهای ما گوش داده اید و می خواهید آنها را برآورده سازید، اما سپس کار خودتان را می کنید و همه چیز را نادیده می گیرید و تلاشی برای برآورده ساختن آنها نمی کنید.
چرا و چگونه گوش ندادن به زن ها و نادیده گرفتن نیازهایشان بدترین احساسات را در آنها تولید می کند
*در این گونه اوقات احساس ناامنی می کنیم و می ترسیم.زیرا احساس می کنیم به ما اهمیتی نمی دهید.
*نق نقو شده ایم و مدام از شما شکایت می کنیم.زیرا مجبوریم برای یک چیز مدام از شما خواهش کنیم.
*عصبانی شده از شما بیزار می شویم.زیرا شما احساسات ما را نادیده می گیرید.
*پرتوقع می شویم و شما را تهدید می کنیم.زیرا می خواهیم سرانجام به نحوی توجه شما را جلب کنیم.
*بدجنس و مغرض می شویم.زیرا متوجه می شویم عامدانه به ما بی توجهی می کنید.
*زودرنج، عصبی و تحریک پذیر می شویم.زیرا مدام نگرانیم که سرانجام به خواسته های ما ترتیب اثر خواهید داد یا نه.