چگونه همه جا معشوق مطلوبی باشیم؟
سال ها پیش همراه همسرم به سفر رفتیم و در هتلی رویایی واقع در بیرون شهر اتاق گرفتیم. به دور از کارو مسئولیت های شغلی، فشارهای روزمره زندگی و... بسیار احساس خوبی داشتیم. می توانستیم در چنین نقطه ی زیبایی با یکدیگر کاملاً تنها و آزاد باشیم. صبح جمعه که از خواب بیدار شدم بسیار احساس طراوت، شادابی، خوشحالی و سرزندگی می کردم. صبحانه را به همراه دیگر میهمانان در تراس زیبایی که رو به کوه ها بود، صرف کردیم و سپس تصمیم گرفتیم برای قدم زدن به زمین های دور و اطرف برویم.
همین که رستوران هتل را ترک کردیم و در حالی که دست های یکدیگر را گرفته بویدم و از جاده ای که از هتل دور می شد قدم زنان سرازیر شدیم.زنی را دیدم که به طرف ما می آمد.همین که مرا دید لبخند بزرگی بر روی چهره اش نقش بست.حدود پنجاه سال سن داشت و مطمئن شدم که یکی از کارکنان هتل بود، زیرا دستانش پر از حوله بود.حیران بودم که چرا به من لبخند می زند. من نیز به او لبخند زدم. همین که از کنار ما گذشت لحظه ای ایستاد، به من چشمکی زد. و گفت: «عزیزم، عشق چقدربه تو میاد.»سپس به راه خود ادامه داد.
احساسی را که پس از شنیدن این جمله به من دست داد حتی تا امروز از یاد نبرده ام.گویی کسی یکی از عمیق ترین حقایق دل و جان مرا به کلمه کشیده بود. این زن که تا آن روز هرگز قبلاً او را ندیده بودم، به من نگاه کرده بود و توانسته بود ببیند که قلبم خوشحال و سرشار از عشق و احساس محبوبیت بود و البته هم درست می گفت: «عشق چقدر به تو میاد.» عشق مرا درخشنده و براق کرده بود. عشق موجب شده بود مرا با اصلی ترین جوهره ی وجودم مرتبط کند. او از قدرت اعجازگونه عشق خبر داشت و آن را می شناخت. زیرا خود یک زن بود و تأثیری را که عشق بر چهره و قیافه ی یک زن داشت، درک می کرد.
هیچ گونه آرایش، لباس گرانقیمت، جواهرات پرزرق و برق، هرگز زیبایی و تلألویی را که عشق در زن رقم می زند نمی توان برای او به همراه بیاورد. به علاوه هیچ یک از این چیزها نیز قادر نیستند تا غم، اندوه، تنهایی و خلأیی را بپوشاند که زنی از ناحیه ی مرد زندگی اش احساس عدم محبوبیت نماید. هنگامی که ما زن ها خود را در آینه می نگریم می توانیم بگوییم که در قلب خود چه احساسی را تجربه می کنیم. چهره ی ما و چشمان مان با ما صحبت می کنند که هرگز نیز دروغ نمی گویند.هنگامی که زنان دیگر را نیز می بینیم، می توانیم قلب های آن ها را نیز ببینیم.درست همان گونه که سال ها پیش آن زن قلب مرا دید.تنها با نگاه به زنی دیگر می توانیم بگوییم که آیا احساس محبوبیت می کند یا آن که تشنه ی عشق و محبت است.
این مقاله به این موضوع پرداخته است که چگونه چنان نگاهی را بر چهره ی زنی بنشانیم. همان نگاهی که آن روز بر روی چهره ی من نقش بسته بود. این مقاله در این باره است که چگونه قلب زنی را سیراب سازیم و نگذاریم در عطش عشق بسوزد.این مقاله درباره ی این است که چگونه معشوقی واقعی باشیم.آن هم به معنای واقعی کلمه، نه تنها در بستر بلکه در بیرون اتاق خواب نیز، جایی که عشق حقیقی معنا پیدا می کند.
به یاد دارم مقاله ای تحقیقاتی را درباره ی پرورشگاه های در اروپا مطالعه می کردم که بسیاری از آن ها پر از کودکان بی سرپرستی بودند که از بدو تولد به وسیله ی والدین خود رها شده بودند.بسیاری از این کودکان مریض حال و دچار سوءتغذیه شدید بودند.مقاله تحقیقاتی درباره ی تفاوت های بود که پزشکان و پرستاران در روند رشد و افزایش وزن این کودکان مشاهده کرده بودند.برخی از کودکان با سرعت بسیار بیشتری رشد افزایش وزن داشتند. در حالی که کودکان دیگر به طرزی مرموز روند رشدی سریع و رضایت بخش از خود نشان نمی دادند. در ابتدا پزشکان متحیر شده بودند. زیرا به تمامی کودکان فرمول غذایی یکسان و داروهایی کاملاً مشابه خورانده می شد. همگی در یک سالن نگهداری می شدند و به یک میزان نور دریافت می کردند و برنامه ی زمانی غذایی یکسانی داشتند.چرا برخی بسیار سریع رشد می کردند و برخی رشد چندانی از خود نشان نمی دادند؟
سپس محققان متوجه موضع جالبی شدند.پرستاران برخی از کودکان عادت داشتند نه تنها مراقبت های پزشکی لازم را از کودکان به عمل آورند و به آن ها شیر وغذا بدهند، بلکه مرتباً آن بچه ها را بلند می کردند، در آغوش می گرفتند، با مهربانی با آن ها حرف می زدند، سرشان را نوازش می دادند و برای شان آواز می خواندند. پرستاران دیگر در وظایف خود سطحی تر بودند و با وجود آن که با ملایمت و مهربانی رفتار می کردند، اما چیزی بیشتر از آنچه شغل و وظایف شان به آنان دیکته می کرد برای کودکان انجام نمی دادند. محققان پس از بررسی اطلاعات و داده ها به این نتیجه رسیدند که نوزادانی که در آغوش گرفته شده، نوازش دیده و مورد محبت قرار گرفته بودند در مقایسه با کودکانی که لمس نشده و با آنان صحبت نشده بود، رشد به مراتب سریع تری را از خود نشان می دادند.
ده عادت مردانه و عصبانیت زن ها (3)
6-آقای گریزپا
هنگامی که می خواهید به این گونه مردها بگویید که مثلاً این اواخر اصلاً با
هم نبوده اید، بلند می شوند و اتاق را ترک می کنند. با این بهانه که:«الآن
دوست ندارم درباره این موضوع چیزی بشنوم.»
از صورت حساب های سنگینی که به جهت خریدهای اعتباری برای تان فرستاده شده
است شکایت می کنید و سپس گریه تان می گیرد. او می گوید: «هر وقت این جوری
به هم می ریزی نمی تونم با تو صحبت کنم.» این را می گوید و از خانه خارج می
شود.
فکر می کنید سرانجام در مذاکرات خود با او درباره ی بچه ها دارید کم کم به
جایی می رسید که یک باره بلند می شود و می گوید که خسته شده است و بیش از
این تحمل این قبیل صحبت ها را ندارد. سپس به اتاق دیگری می رود تا تلویزیون
تماشا کند.
فکر نمی کنم زنی وجود داشته باشد که دست کم یک یا دو بار در زندگی خود با
آقای گریزپا (فراری) رو به رو نشده باشد. یک لحظه مثل یک مرد مهربان شیرین و
خوش اخلاق که عاشق هستید مقابل تان نشسته است اما به یک باره غیبش می زند.
گاهی اوقات علت رفتنش را توضیح می دهد که البته فرقی در کل ماجرا ایجاد
نمی کند، اما حداقل شما متوجه می شوید که اتفاقی افتاده است، گاهی اوقات از
روی صندلی اش درست مثل یک تکه نان از دستگاه توستر بیرون می پرد، می جهد و
با ذکر گفته ای ناخوشایند از اتاق خارج می گردد و گاهی اوقات نیز پیش از
آن که متوجه شوید چه اتفاقی افتاده است در سکوت صحنه را ترک می کند.صرف نظر
از این که به کدامیک از این روش ها اتاق را ترک می کند، اما نتیجه همواره
یک چیز است. احساس رنجش خاطر، رهاشدگی و عصبانیت می کنید، زیرا با صداقت و
به طور شسته و روفته دلیل ناراحتی اش را به شما نگفته است.
این پدیده ی ناخوشایند و آزاردهنده را چه چیزی سبب می شود؟
شاید بتوان گفت که مردها ظرفیت مشخص ومحدودی را برای مذاکرات احساسی و
عاطفی دارند و هنگامی که عقربه ی دستگاه نشانگر آن ها در برابر درجه ی خاصی
قرار می گیرد به یک باره فشار دیگ بخارشان به مرحله ی بحرانی می رسد و سپس
ناگهان تصمیم می گیرند که باید آن را از مدار خارج کنند. این است که اعلام
می کنند وقت مذاکره به سر رسیده و تمام شده است. شاید به همین دلیل است که
عقب نشینی آقای گریزپا چنین ناگهانی، غیر منتظره و بدون اطلاع قبلی است.
شاید خود او نیز تا زمانی که اتفاقی نیافتاده است از واقع قریب الوقوعش
اطلاع چندانی ندارد. مگر تا موقعی که دیگر اتفاق افتاده است!
برخی از مردها آستانه ی صمیمیت بسیار پایینی دارند. تحمل و ظرفیت این گونه
مردها برای صحبت ها و مذاکرات احساسی و عاطفی از حد چند جمله تجاوز نمی کند
که با سه شماره ناپدید می گردند برخی دیگر آنقدر ادامه می دهند تا یکی از
کلیدهای حساس آن ها را اشتباهی بزنید.بدین معنا که یکی از نقطه ضعف ها یا
حساسیت های آن ها را برانگیخته کنید. مثلاً شروع به گریه کنید یا جمله یا
عبارت خاصی را به
زبان بیاورید یا به گونه ای خاص به آنها نگاه کنید. در این گونه اوقات است
که به یک چشم به هم زدن در منطقه ی ناامن خود قرار می گیرند و احساس خطر می
کنند و به دنبال آن دیری نمی کشد که اثر یا رد پایی نیز از آن ها پیدا نمی
کنید.با تمامی این اوصاف برخی دیگر واقعاً بیشتر وقت ها هم صحبت خوبی برای
نامزد/همسرشان هستند مگر اینکه با شرایط سختی رو به رو شوند که از کنترل
آن معذور باشند. مثلاً یا خیلی خسته باشند یا فشار کار زیادی را تحمل کرده
باشند.در این اوقات است که استعداد و گرایش آن ها به ناپدید گشتن افزایش می
یابد.
این امکان وجود دارد مردان گریزپا و فراری واقعاً قصد ناراحت کردن
نامزد/همسر خود را نداشته باشند اما متأسفانه این عادتشان یکی از بدترین و
به اصطلاح «بی اتیکت ترین» روشهای ارتباطی است. ترک کردن نامزد/همسرتان آن
هم هنگامی که وسط یک مکالمه یا مذاکره ی دو طرفه هستید نه تنها محترمانه
نیست و بی ادبی است بلکه گستاخانه و رنجش آور نیز هست.
مردان عزیز:لطفاً توجه داشته باشید که در اینجا منظور من هرگز آن نیست که
هنگامی که پیشرفت قابل ملاحظه ای در صحبت ها و مذاکرات به چشم نمی خورد
ساعت ها آنجا بنشینید و خود را رنج بدهید. اوقاتی وجود دارند که یک تنفس و
استراحت کوتاه و موکول کردن ادامه ی مذاکرات به بعد برای آرامش و تجدید قوا
بسیار نیز مفید و عاقلانه است. اما کاری که آقای گریزپا می کند چیر دیگری
است. هر چند که خود او ممکن است فکر کند که این روش را به کار برده است.
آنچه او در واقع انجام می دهد پریدن از هواپیمای در حال سقوط با چتر نجات
است بدون خبر دادن به همسرش و تنها گذاشتن او در داخل هواپیما.
چرا مردهای بسیارخوب و خوش اخلاق نیز گاهی اوقات به یکباره به آقای گریزپا
تبدیل می شوند؟ این همان چیزی است که در سرتاسر این کتاب به آن پرداخته
ایم: مردها از مذاکرات مارپیچی احساسی و پیچ و تاب خوردن های عاطفی زن ها
خسته و بی تاب می شوند. مردها از چیزهای ناخوشایندی که نامزد/همسرشان در
این گونه صحبت های طولانی می گویند، خوش شان نمی آید و احساس سرزنش و کنترل
شدگی می کنند از این رو دوست ندارند به این گونه صحبت ها گوش کنند. قابلیت
و توانایی مردها در پردازش اینگونه اطلاعات و داده ها به یکباره بااختلال
مواجه می شود به طوری که برای درنگ و ژرفانگری بیشتر بر روی این داده ها به
وقت بیشتری نیاز پیدا می کنند. به هنگام صحبت درباره ی صمیمیت و نزدیکی
مردها احساس خفگی می کنند و حس می کنند که نیاز دارند فرار کنند. درست
مانند کسانی که از قرار گرفتن در مکان های بسته دچار «فوبیا» و هراس می
شوند.
مشکلی که در رابطه با ناپدید شدن وجود دارد این است که مکالمه و مذاکره را
با بن بست رو به رو می کند و برخلاف مقررات و قوانین گفت و گو و مذاکره
است. هرگز نمی توان در غیبت یکی از طرفین پایان مذاکره را اعلام کرد یا
نتیجه و حاصلی را برای آن در نظر گرفت.
آقای گریزپا:خانم بی سرپرست
در مواجهه با آقای گریزپا و فراری چه احساسی به زن ها دست می دهد؟ به عبارت
دیگر هنگامی که زنی شاهد خارج شدن شوهر خود از اتاق آن هم در وسط یک
مکالمه و گفت وگو است، چه احساسی به او دست خواهد داد؟ احساس ترک شدگی.
اینکه او را مثل فردی بی سرپرست رها کرده اند. مانند بچه ی بی سرپرستی که
پدر و مادرش او را رها کرده اند و او منتظر است تا نجات دهنده ای پیدا شود و
او را با خود به خانه ببرد. چشم به در می دوزیم تا مرد گریزپایمان برگردد،
ما را در آغوش بگیرد و بگوید: «عزیزم، متأسفم. نباید تو را همین جوری می
گذاشتم و می رفتم. راستش فقط یکدفعه خیلی مأیوس و سرخورده شدم. دیگر هرگز
دوباره تو را اینطور ترک نخواهم کرد.» بسیار خب، شاید این کمی زیاده خواهی
باشد. بنابراین ما به همان «متأسفم، یکدفعه حالم خیلی بد شد» و یک بوسه از
گونه هایمان یا هر چیز دیگری که مجدداً ارتباط میان ما و معشوق مان را
برقرار کند، راضی هستیم.
بسیار دشوار است، شما را ترک کنند و احساس بی پناهی و بی سرپرستی نکنید
آنهم به خصوص در لحظات دشوار که آسیب پذیر هستید. زن ها در این گونه اوقات
می رنجند و احساس وحشت و تنهایی می کنند. به طرزی عجیب ممکن است احساس شکست
نیز بکنند. شکست درحل و فصل و ترمیم آنچه بر سرش دچار سوء تفاهم شده
بودیم. شکست در اینکه تمایل مرد زندگی خود را جلب کنیم تا بر روی مشکلات
مان کار کند.شکست در اینکه او را برای خود نگه داریم به یاد داشته باشید
برای زن ها عشق همواره در اولویت است. از این رو حفظ ارتباط، هارمونی،
هماهنگی و همخوانی به هر قیمت که شده باشد از مهمترین نیازهای آنها به حساب
می آید. به همین دلیل است که بیشتر ما زن ها از جر و بحث و مشاجره ی لفظی
بیزاریم.و ترجیح می دهیم تا صبح هم که شده باشد بیدار بنشینیم مسئله را در
میان خود حل و فصل کنیم تا آنکه مجدداً بتوانیم آشتی کنیم. ما زن ها اصولاً
از انجام هر کاری که گسستگی ارتباط میان ما و معشوق مان را مجدداً ترمیم
کند و بتوان آن را به حالت اولیه بازگرداند روی گردان نیستیم.اما به جای آن
نامزد/همسرمان ناپدید شد و ما احساس می کنیم که فریب خورده ایم و ازفرصت
ما اصلاح و بهبود شرایط و اوضاع محروم شده ایم.
راه حل:
مردان عزیز:لطفاً هرگز به یکباره و ناگهانی در وسط یک مکالمه یا مذاکره
نامزد/همسرخود را ترک نکنید. لطفاً کمی طاقت بیاورید و سعی کنید با استفاده
از روش ها و راه کارهایی که در این کتاب آموخته اید، به راه حل و تفاهم
برسید و مسائل و مشکلات موجود میان خود و نامزد/همسرتان را حل و فصل
کنید.چنانچه حصول تفاهم مقدور نبود، دست کم تلاش کنید مهربان باشید.
مردان عزیز:چنانچه احساس کردید که می خواهید به آقای گریزپا تبدیل شده
ناپدید شوید یا فکر می کنید که در آستانه ی تحمل خود قرار دارید به یکباره
بلند نشوید اتاق را ترک کنید.
در اوقاتی که می خواهید ناپدید شوید چه کار کنید
به نامزد/همسر خود خبر دهید که:
*اهمیت مکالمه و مذاکره را درک می کنید.
*همچنان مایلید که مکالمه را در وقتی مناسب ادامه دهید و مسئله را حل کنید.
*به آستانه ی تحمل خود رسیده اید و می دانید که دیگر نمی توانید مؤثر یا مفید واقع شوید.
*می خواهید تنفس اعلام کنید و مدتی (یکساعت یا تمام عصر) را استراحت کنید.
*کاملاً متعهد هستید که مکالمه را مجدداً در زمانی که برای هر دو طرف مناسب باشد از سر گیرید تا به نتیجه ای مشترک برسید.
7-آقای فرمان فرما
چنین مردهایی مدام با صدای بلند به شما دستور می دهند، گویی رئیس شما هستند .
به گونه ای با شما صحبت می کنند که گویی شما بچه ای کوچک هستید و نمی دانید چه کار باید بکنید.
هر بار که به آنها پیشنهاد می دهید، می گویند که نمی دانید درباره ی چه
چیزی حرف می زنید!اینگونه مردها احتمالاً فیلمهای زیادی را از جان وین
تماشا کرده اند. شاید هم قهرمانان مورد علاقه شان ترمیناتور باشد و امکان
دارد اساساً و از نظر سرشتی مردهایی رئیس مآب و سلطه جویی
باشند.می خواهم با «آقای فرمان فرما» آشنا شوید.کافی است که سعی کنید با او
صحبت کنید و ببینید که چگونه فوراً به شما اعلام می کند که مقام و مرتبه ی
او از شما بالاتر است و بر این ادعای خود پای می فشارد و می گوید که او
خود بهتر می داند چه کار کند. کافی است سعی کنید کاری را خودتان به تنهایی و
به روش خودتان انجام دهید و ببینید که چگونه فهرست بلند بالایی از انواع
دستورها، بکن نکن ها، راهنمایی ها را به شما ارائه خواهد داد.کافی است
بخواهید در برابر او عکس العمل نشان دهیدـ البته بهتر است که این کار را
نکنیدـ مگر اینکه بخواهید برایتان سخنرانی کند و پند و اندرزتان دهد و
بگوید که چقدر با تجربه تر، عاقل تر، کامل تر و فهمیده تر از شمات.
آقای فرمان فرما عاشق آن است که زن ها را کنترل کرده بر آنها چیره شود.مدام
به شما دستور می دهد واز شما انتظار دارد فرمان های او را مو به مو اطاعت
کنید و درستی آنها را هرگز زیر سؤال نبرید. چرا که خب بالاخره ناسلامتی او
یک فرمان فرما است و راه درست انجام هر کاری را می داند و شما باید خیلی هم
از او متشکر و ممنون باشید که راهنمایی هایش را بی شایبه به شما ارائه می
دهد.
مکالمه و گفت و گو با آقای فرمان فرما یک طرف است، این گونه صحبتها در واقع
اصلاً «مکالمه» نیستند. بلکه سخنرانی، خطابه و موعظه اند. او حرف می زند و
شما گوش می کنید هنگامی که با آقای فرمان فرما رابطه دارید تنها یک نفر
صلاحیت دارد و تام الاختیار است. و آن یک نفر البته فقط اوست. بنابراین
تلاش برای مکالمه و برقراری ارتباط با او
بیهوده و محکوم به شکست است.زیرا او از این کار سرباز خواهد زد، مگر آنکه بخواهد درباره ی چیزی با شما بحث کند.
ارتباط با آقای فرمان فرما برای اعتماد به نفس و خودباوری زن گران تمام می شود. این بدان جهت است که او عادت دارد:
*شما را در نزد دیگران تحقیر کند.
*همچون زیردست با شما رفتار کند.
*به گونه ای رفتار کند که از شما مهم تر است.
*شما را نکوهش کند، گویی که تمامی آنچه انجام داده اید اشتباه بوده است.
*صدایش را بر روی شما بالا ببرد تا اینکه جا بزنید و عقب نشینی کنید.
عجیب ترین چیز درباره ی چنین مردی این است که براستی خودش هم نمی بیند که
همچون کماندوها رفتار می کند. در قلبش، شما را براستی دوست دارد و چنین
باور دارد که فقط می خواهد مفید واقع شود و به شما کمک کند، آموزش دهد،
تربیت کند، حمایت کند و بله:برایتان یک «مرد» باشد. آنچه او تشخیص نمی دهد
این است که هرچه بیشتر با چنین رفتار نامحترمانه ای با شما رفتار می کند از
عشق و علاقه ی میان شما کاسته خواهد شد. چرا؟ زیر هیچ زنی به لحاظ جنسی
نسبت به کسی که همچون «افسر ارشد» او با او رفتار کند، تحریک نمی شود.
آقای فرمان فرما:خانم منفعل
هنگامی که با زنی مانند بچه رفتار می شود به تدریج احساس بچه بودن هم خواهد
کرد. هنگامی که به این دلیل کسی نکوهش می شود که نمی تواند کارها را به
درستی انجام دهد و از او انتقاد می شود، او اعتماد به نفس و خودباوری اش را
از دست می دهد. هنگامی که به او می گویند چه کار بکند و چه کار نکند و
چگونه هم انجامش دهد، خلاقیت و قوه ی ابتکار عملش را از دست می دهد. این
دقیقاً همان اتفاقی است که برای زنی می افتد که با آقای فرمان فرما زندگی
می کند. بدین معنا که به زن منفعل و انفعالی تبدیل می شود.
اما زن منفعل کیست؟ او زنی است که تمامی قابلیتها و مهارتهای لازم برای
زندگی کردن و سر کردن با آقای فرمان فرما را به خوبی آموخته است. بدین معنا
که ابراز وجود نمی کند. منطق و قضاوت خود را زیر پا می گذارد و با منطق و
قضاوتهای بهتر آقای فرمان فرما جایگزین می کند، به روش های او تن می دهد،
حتی در اوقاتی که با گفته ها یا رفتارهای او نیز موافق نیست، هرگز با او
بگو مگو نمی کند و به منظور حفظ حیات و بقای احساسی و عاطفی خود و برحذر
بودن از زد و خوردهای مداوم و بلانقطاع روحی، تمام و کمال وا می دهد و خود
را تسلیم می کند.
ممکن است زن های منفعل به غیر از شوهرشان با هیچ کس دیگر انفعالی به نظر
نرسند. این امکان وجود دارد که دوستان یا همکاران او، او را زنی قوی، با
اعتماد به نفس و نیرومندـ نقطه ی مقابل منفعل ـ بدانند اما آنها هرگز شاهد
مراودات وتبادلات او با نامزد/همسرش نیستند.یا اگر هم
باشند احتمالاً او را نخواهند شناخت!
راه حل:
چنانچه شما نیز آقای فرمان فرما هستید و مشغول مطالعه ی این مطالب،
احتمالاً توصیه ی مرا نخواهید پذیرفت. اما در هر حال، آنچه مایلم به آن فکر
کنید این است که:درنهایت رفتار مانند کماندوها با زنی که می گویید دوستش
دارید روح او را خفه خواهد کرد.
در ابتدا ممکن است فکر کنید که نامزد/همسرتان زن بسیار خوب و فرمانبرداری
است، اما با گذشت زمان خواهید دید که گرمای نگاهش به شما به سردی گراییده
است و در خواهید یافت آنچه را که شما احترام او نسبت به خودتان تلقی می
کردید چیزی جز ترس نبوده است. شاید هیچگاه او را به لحاظ جسمانی و فیزیکی
از دست ندهید، اما مطمئن باشید قلب او هرگز باشما نخواهد بود.زیرا خویشتن
واقعی او در زیر خرابه هایی که از اعتماد به نفس او باقی مانده مدفون گشته
است. خرابه هایی که هربار که شما مانند زیردست با او رفتار می کنید، بیشتر و
بیشتر فرو می ریزند و بر سر او خراب می شوند.
آیا براستی هیچیک از توصیف های فوق درباره ی شما صدق نمی کنند؟ آیا کمترین
احساس گناهی از مطالعه ی این بخش در شما زنده نشده است؟ چنانچه پاسخ شما به
این پرسش ها مثبت است
پس لطفاً کمک حرفه ای دریافت کنید، نزد مشاور بروید. هم به تنهایی و هم به
همراه نامزد/همسرتان. تا بتوانید رابطه ی سالم و عاشقانه ای را که هر دو
شما نیز استحقاق آن را دارید ایجاد کنید.
آقای نیش و کنایه زن
«اُه طفلی، می گه دوباره احساساتش رو جریحه دار کردم. دوباره اشکهاش سرازیر شدن!»
«اُه، دوباره لب و لوچه ات آویزان شدند؟ بله خانوم دوباره عصبانی شدن.»
«دوباره وقت دکتر گرفتی؟ مثل اینکه ما با یه دایره المعارف پزشکی ازدواج کرده ایم؟!»
این نوع مردها فکرمی کنند خیلی بامزه هستند. هیچ گاه هیچ چیز از گفته های
شما را جدی نمی گیرند. حتی هنگامی که ناراحت هستید، سعی می کنند شما را با
حرف هایشان از احساسات تان خارج کنند. می خواهم شما را با آقای نیش و کنایه
زن آشنا کنم. او همیشه یک عالمه خنده در آستین آماده دارد. مگر اینکه
حوصله ی خندیدن را نداشته باشید. اما او طریق دیگری برای برخورد با احساسات
نمی شناسد. اینکه آن ها را مسخره کند و این به معنای آن است که شما را
مسخره می کند.
مرد کنایه زن در ابتدا بی ضرر و بی خطر به نظر می رسد. زیرا همیشه مشغول
شوخی کردن است و لطیفه گفتن. چطور می توانید از مردی که مدام می خندد و
خوشمزگی می کند عصبانی شوید؟ مشکل این جاست
که او هرگز نمی خواهد در مکالمه ای جدی شرکت کند. در واقع او به هر قیمت
باشد از هر نوع رویارویی و برخورد فرار می کند. هنگامی که موضوعی را با
اومطرح می کنید «اَه و اوه» می کند و آن را طوری جلوه می دهد که گویی
«خیالی» نیست. هنگامی که به او می گویید می خواهید با او درباره ی چیزی
صحبت کنید می گوید بچه شده اید یا شما را احمق می خواند. هنگامی که جرأت آن
را به خود می دهید که بگویید عصبانی هستید، تلاش می کند گفته های تان را
کم اهمیت جلوه دهد و سپس با این عنوان که احمقانه است از آن طفره برود.
در پشت تمامی رفتارهای مرد کنایه زن (آقای نیش و کنایه)ترس از مکالمه ی
مستقیم و رو در رو، ترس از احساسات و صمیمیت واقعی نهفته است. گوشه و کنایه
های نیشدار او تلاشی هستند برای پس زدن مسئله یا موضوعی مهم و یا فرار از
شکایت های دیگران. آن هم فقط به این دلیل از رویارویی با آن ها واهمه دارد.
به همین دلیل تلاش برای ارتباط با آقای کنایه زن نبردی بس سخت و دشوار
است. به زبان ساده او از رو به رو شدن با هرچیز ناخوشایندی سرباز می زند.
هر چیز که مذاق او سازگار نیاید او را آزار می دهد و ناراحت می کند. لذا به
طنز و شوخ طبعی متوسل می شود تا عصبیت خود را بپوشاند.مشکل نیز اینجاست که
در نهایت شما را مضحکه ی لطیفه های خود می کند.
آقای کنایه زن:خانم خشک و جدی
عجیب ترین اتفاقات و بلاهای دنیا بر سرزنی که با آقای کنایه زن رابطه دارد
نازل می شود. هرچه او بیشتر همه را به مضحکه می گیرد شما گرفته تر، غمگین
تر و ناراحت تر می شوید. تا آن جا که به زنی خشک و بیش از حد جدی بدل می
شوید. به او می گویید: «اَه، دست بردار. کمتر مسخره بازی در بیار.» «خیلی
جدی می گم. من و تو باید بنشینیم و حتماً صحبت کنیم.» «اصلاً هم خنده دار
نیست، موضوع خیلی برای من مهمه.» هرگاه که می خواهید با آقای کنایه زن صحبت
کنید، مجبورید از خودتان دفاع کنید زیرا او استاد این است که صحبت های شما
را احمقانه یا بی اهمیت جلوه دهد. آیا تعجبی است که همواره در پایان احساس
کنترل شدگی می کنید؟به همین دلیل است که طعنه و کنایه به راستی شکلی از
خشم و رفتاری تهاجمی ـ انفعالی به حساب می آید. این رفتار بدین منظور طراحی
شده است که شما را از صحنه خارج سازد و احساس حماقت و مسخره بودن به شما
بدهد.آن هم تنها به این دلیل که فکر ابراز خویشتن را به ذهن خود راه داده
اید.
بودن با مرد کنایه زن بی شک به احساس عزت نفس و احترام شخص شما لطمه می
زند. هر چند که او به طرزی سرگرم کننده و شوخ طبعانه ضربه های خود را فرو
می آورد. اما گوشه و کنایه های نیشدار او عملاً تحقیرهای استتار شده ای
هستند برای مخابره کردن این پیام به شما که بیش از حد حساس و احساساتی
هستید. به همین دلیل احساسات تان ارزش جدی گرفته شدن را ندارند.
راه حل:
فرض کنید نزد رئیس خود رفته و به اوگفته اید که می خواهید در رابطه با
برنامه ای که بر روی آن کار می کنید، با او صحبت کنید. و او به مسخره به
شما جواب می دهد که:«اُه، آیا کارمند کوچولوی من از چیزی در رابطه با این
برنامه ناراحت شده است و می خواهد کمی گریه کند، اُه، طفلی!» چه احساسی به
شما دست خواهد داد؟ آیا عصبانی نخواهید شد و احساس نخواهید کرد که به شما
توهین شده است؟ این دقیقاً همان احساسی است که هر گاه به درخواست های
نامزد/همسرتان با گوشه و کنایه پاسخ می دهید به او دست می دهد.
هرگاه متوجه شدید که می خواهید آنچه را که بین شما و نامزد/همسرتان پیش
آمده است کوچک یا سبک جلوه دهید، لحظه ای بایستید و به یاد بیاورید که او
همان زنی است که دوستش دارید. او می خواهد درباره موضوع مهمی با شما صحبت
کند. اهمیتی ندارد برای شما مهم باشد یا نباشد. چنانچه فرزند کوچک تان گریه
کنان به دلیل این که توپ خود را گم کرده است نزد شما بیاید او را مسخره
نخواهید کرد و به او نخواهید گفت که: «اَه، چه بچه ی نق نقویی. یک توپ
مسخره و بی ارزش که این قدر گریه کردن نداره.» به طرز مشابهی چرا باید به
معشوق خود و آن کس که به او عشق می ورزید این گونه برخورد کنید؟
به گفته های نامزد/همسر خود گوش بسپارید و سعی کنید که از تکنیک ها و روش
های ارائه شده در این کتاب استفاده کنید و گوشه و کنایه را کنار بگذارید.
9-آقا مرغه
به شما می گوید که باید تا دیر وقت کار کند در حالی که در واقع می خواهد با
حسابدار خود ملاقات کند تا درباره ی سرمایه گذاری هایی که با شکست مواجه
شده اند صحبت کند.
هنگامی که از او می پرسید، گرسنه است یا خیر می گوید معده اش درد می کند و
به شما نمی گوید که در واقع با یکی از دوستانش که شما زیاد از او خوش تان
نمی آید قبلاً ناهار خورده است.
به نامزد خود می گویید می خواهید جمعه را با او بگذرانید و او بهانه می
آورد که نمی تواند زیرا هفته سختی را پیش روی دارد. در حالی که به همسر
قبلی خود قول داده است که درمرتب کردن حساب های مالیاتی اش به او کمک کند.
عاشق مرد بسیار خوب و مهربانی شده اید. او هیچ گاه قصد و مرضی ندارد و مغرض و ناپاک هم نیست.
اما با وجود این مدام مچ او را به هنگام دروغ گفتن می گیرید. چرا؟ زیرا او
آقا مرغه!است .کسی که دوست دارد مسائل و موضوعاتی را که شما را می رنجاند
یا ناراحت می کند از شما مخفی کند. از این رو عادت می کند که گاه و بی گاه
به شما دروغ بگوید. در این جا منظور دروغ های بزرگ نیست. بیشتر وقت ها دروغ
های او کوچک هستند. در واقع مرد مرغ صفت از مطالعه ی این مقاله بسیار
ناراحت خواهد شد، زیرا اصرار می ورزد که او در واقع دروغ نمی گوید، بلکه
تنها اطلاعاتی را که فکر می کند نامزد/همسرش را ناراحت می کند، حذف کرده
است تا بدین وسیله از او محافظت کرده باشد. اما واقعیت امر آن است که او به
هیچ وجه سعی در محافظت از شما ندارد بلکه تنها خود را فرافکنی می کند. مرد
مرغ صفت یا به عبارتی «بزدل» شغل و پیشه اش «لاپوشانی» است. او همیشه در
حال پوشاندن چیزی است که فکر می کند کسی را از دست او عصبانی کند. این بدان
جهت است که مرد مرغ صفت به طور معمول بسیار حساس نیز هست پس می توان او را
«آقای دل نازک» نیز نامید. کسی که از روی استیصال می خواهد همه را خوشحال و
خرسند نگه دارد. بدیهی است که این کاری است ناممکن. بنابراین او قسمت اعظم
وقت خود را مثل مرغ سرکنده ای پرپر می زند تا مبادا کسی از او برنجد.
نهایتاً تنها راهی که برای او باقی می ماند این است که دروغ بگوید.
مشکل مرد مرغ صفت این است که در واقع هیچ گاه نیز موفق نمی شود چیزی را
پنهان کند. معمولاً ما زن ها فوراً حس می کنیم که او دارد چیزی را مخفی می
کند.و لذا فقط ما را می ترساند و مضطرب می کند. هنگامی که مرد مرغ صفت
متوجه می شود که پول هایش را جای درستی سرمایه گذاری نکرده است درباره ی
قرار ملاقاتش با حسابدار شرکت به زنش دروغ می گوید. ما زن ها می توانیم
احساس کنیم که مشکلی پیش آمده است. از این رو نگران می شوم و به دفتر کار
او زنگ می زنیم و هنگامی که او را آنجا پیدا نمی کنیم احساس می کنیم که به
ما خیانت کرده است و مثلاً با زن های دیگری است. هنگامی که مرد مرغ صفت
پیشنهاد غذای ما را رد می کند و می گوید که دلش درد می کند، ما زن ها به
راحتی می توانیم بفهمیم که دروغ می گوید و با ما صادق نیست. اما فکر و
خیال مان هزار جا می رود. هنگامی که او از زیر برنامه ریزی برای جمعه در می
رود. ما نمی دانیم او سعی در پنهان کردن چه چیزی دارد. اما «بو»می بریم که
ممکن است کاسه ای زیر نیم کاسه باشد و در عوض تمام روز حال مان بد می شود.
تضاد مضحکی که در رابطه با تلاش های نافرجام مرد مرغ صفت برای محافظت از ما
وجود دارد این است که دروغ گفتن ها، فرارکردن ها و لاپوشانی های او نه
تنها ما را از چیزی محافظت نمی کند، بلکه ما را ناراحت تر و عصبانی تر نیز
می سازد. بدین معنا که چنانچه قرار بود حقیقت را بگوید و آنچه را که از
گفتنش واهمه داشت برای ما بیان کند هرگز به این اندازه ناراحت یا عصبانی
نمی شدیم. حداقل آن بود که چنانچه می دانستیم اوضاع از چه قرار است می
توانستیم طوری با آن کنار بیاییم. اما بدون اطلاعات و داده ها تنها کاری که
ازمان برمی آید این است که نگران و عصبی باشیم. نگرانی و عصبیتی که بزودی
نیز از بین نخواهد رفت و انواع و اقسام فکر و خیال ها و افکار منفی و
ناخوشایند که به ذهن ما حمله ور خواهند شد.
در نهایت مرد مرغ صفت به همان نتیجه و محصولی می رسد که سخت تلاش می کرد.
از آن فرار کند. زیرا حقیقت همیشه نهایتاً رو می شود و وقتی که این اتفاق
افتاد دروغ های او همگی رو می شوند و ما عصبانی؛ مأیوس و سرخورده می شویم و
احساس می کنیم که به ما خیانت کرده اند.
آقا مرغه:خانوم دیوونه
فرض کنید که بامردی که دوستش دارید مشغول حرف زدن هستید و متوجه
می شوید که او چیزی را از شما مخفی می کند. این حقیقت را از لحن مضطرب صدای
او، تلاش مداوم او برای عوض کردن موضوع صحبت و پرهیز او ازبرقراری تماس
چشمی به خوبی می توانید تشخیص دهید. مشکلی که در این اوقات وجود دارد این
است که نمی دانید چه چیزی را از شما پنهان می کنندـ آیا موضوعی بزرگ و
وحشتناک مانند رابطه ی نامشروع با زنی دیگر است یا تنها موضوع کم اهمیت و
کوچکی است که او از صحبت کردن درباره اش می ترسد؟ هیچ راهی برای یافتن پاسخ
پرسش فوق وجود ندارد. اما یک چیزقطعی است: او دارد دروغ می گوید و با این
کار شما را دیوانه کرده است.به طوری که حال دیگر به «دیوونه خانوم» بدل شده
اید!
همانگونه که به یاد دارید یکی از نیازهای پایه و اساسی هر زن نیاز به احساس
امنیت است. اما هنگامی که ما زن ها بر مرد مرغ صفت در ارتباط هستیم،
احساسی کاملاً متضاد آن را در خود تجربه می کنیم. بدین معنا که پارانویید،
مضطرب و هراسان می شویم و احساس می کنیم که به ما اعتماد ندارند و هر لحظه
منتظر آنیم که بلاهای بیشتری نیز از آسمان بر سرمان نازل شود. «زن دیوانه»
مدام منتظر شواهدی است دال بر اینکه بدبختی در راه است. او می ترسد مبادا
ضربه ای کاری نهایتاً بر او وارد شود. دروغی که مرد مرغ صفت می گوید در
واقع «دود» است. ما بوی دود را از هزار فرسنگی تشخیص می دهیم. اما هرگز نمی
دانیم آتشی که آن را تولید
کرده است چقدر بزرگ است. لذا با عصبیت هر چه تمام، همه ی مکالمه های او را
کنترل می کنیم و یک یک مراودات او را زیرنظر می گیریم تا نسبت به آنچه
درحال وقوع است سرنخی بدست آوریم.
هرگاه ما به «زن دیوانه» تبدیل می شویم بدترین ترسهای مرد مرغ صفت تحقق می
یابند.در این اوقات مرد مرغ صفت پیش خودش فکر می کند: «ببین چقدر ترسو و
عصبی است. درست تشخیص دادم که نمی توانم در باره ی شکست سرمایه گذاری هایم،
مالیات های همسر قبلی ام. شام خوردن با دوستم چیزی به او بگویم. آنچه او
از آن غافل است این است که این دروغ گویی ها و پنهان کاری های او بود که از
همان اول ما را دیوانه کردند، نه اشتباهات او.گرچه ممکن است نیت او از این
دروغ گویی ها خوب و خیر باشد، اما بی صداقتی او هرگز قابل توجیه نیست.
راه حل:
01 مردان عزیز:لطفاً به ما زن ها دروغ نگویید. دروغ ما را دیوانه می سازد و
بدترین احساسات را در ما زنده کرده اعتماد ما به شما را سلب می کند. همیشه
حقیقت را به ما بگویید. حتی هنگامی که می ترسید از شنیدن آن خیلی هم
خوشحال نشویم. احتمالاً همینطور هم باشد و از شنیدن حقیقت ناراحت شویم. اما
به یاد داشته باشید که چنانچه بفهمیم به ما دروغ گفته اید به مراتب ناراحت
تر خواهیم شد.
هنگامی که موضوع ناراحت کننده ای را با ما در میان می گذارید ناراحتی ها و
نگرانی های خود را نیز به همراه آن ابراز کنید. به ما بگویید می دانید که
احتمالاً چه احساسی به ما دست خواهد داد. برای نمونه:
«عزیزم، می خواستم بهت بگم که قول دادم جمعه حساب و کتاب های مالیاتی همسر
قبلی ام رو انجام بدم. می دونم که از شنیدن این موضوع زیاد خوشحال نخواهی
شد. خودم هم ترجیح می دادم با تو باشم تا با او. اما فکر کردم بهتر باشه به
او کمک کنم چون که این اولین سالی که او تنهاست و باید خودش به تنهایی
حساب و کتابها رو انجام بده. مطمئن باش که رفتن من به اونجا به معنای هیچ
چیزی نیست و به محض اینکه کارم رو انجام دادم فوراً بر می گردم پیش تو.»
آیا از شنیدن این که قرار است به دیدن همسر خود بروید، خوشحال خواهیم شد؟
البته نه.اما چنانچه همه چیز را خودتان به ما بگویید احساس به مراتب بهتری
خواهیم داشت. در مقایسه با زمانی که مجبور باشیم همه چیز را به تنهایی
خودمان حدس بزنیم و کشف کنیم که چرا نمی خواهید با ما باشید و اینکه چرا تا
به این حد عجیب و غریب رفتار می کنید.
02 به زن زندگی خود فرصت دهید تا به شما نشان بدهد چقدر شمارا دوست داشته و
چقدر نسبت به شما محبت و علاقه دارد. هنگامی که حقیقت را به ما می گویید
این فرصت را به ما می دهید که خود را بالا بکشیم و بهترین عملکرد خود را
ارائه دهیم.
هنگامی که دروغ می گویید بدرفتاری اجتناب ناپذیر خواهد بود.
03هنگامی که مشاهده می کنید سر وکله «زن دیوانه» پیدا شده است از خود
بپرسید آیا این اواخر در نقش مرد مرغ صفت ظاهر شده اید یا خیر. ممکن است
متوجه شوید که چیزهایی را از ما پنهان کرده یا با ما در میان نگذاشته اید.
هنگامی که سفره ی دل خود را باز می کنید و اسرار درون خود را بیرون می
ریزید، نهایتاً ما نیز آرام خواهیم شد گرچه ممکن است اندکی طول بکشد
بنابراین صبور باشید.
10-آقای ترقه
*می گویید می خواهید با او صحبت کنید. اما او شما را متهم می کند که می خواهید روز او را با شروع کردن دعوای دیگری خراب کنید.
در حین صحبت با او اشک در چشمان تان حلقه می زند اما او به شما برچسب می
زند که عصبی هستید و هیستری دارید و او حوصله ی گریه و زاری شما را ندارد.
ادعا می کند به این دلیل نمی تواند احساساتش را با شما در میان بگذارد که
شما از هم می پاشید؛ و سپس از واقعه ی مشابهی که چند سال پیش اتفاق افتاده
است مثالی می زند.
در این گونه شرایط شانس برنده شدن ندارید.هرچیزی را که بگویید او را به جان
خود می اندازید.هر گونه تلاش شما مبنی بر ایجاد ارتباط با او به منزله ی
بیماری روانی تلقی می شود. هر چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است و موجب
رنجش خاطر او می شود توی صورت تان کوبیده می شود آن هم بارها و بارها.بله
درست حدس زدید: «آقای ترقه». مردی که متخصص آن است که بدترین احتمالات را
از پیش تشخیص بدهد و عصبانی بشود حتی هنگامی که مکالمه هنوز آغاز نشده است.
آیا می دانستید که آقای ترقه یک پیشگو و دارای نیروهای فوق طبیعی است؟ دست
کم این چیزی است که خود او فکر می کند. اومطمئن است و با قطعیت اصرار می
ورزد که می تواند چگونگی پیش رفتن مکالمه ای را از قبل حدس بزند و پیشگویی
کند:
«می دونم اگه شروع به صحبت کنیم باید تا صبح بیدار بمونیم.»
«می دونم چی منتظرمونه.تو شروع به گریه و زاری می کنی و منو متهم می کنی که شخص (بی ارزشی)هستم.»
«هر بار که درباره ی این موضوع صحبت می کنیم، نتیجه یک چیز بیشتر نیست، مثل دفعه ی پیش است. پس چرا اصلاً خودمونو اذیت کنیم؟»
آقای ترقه در لحظه ای اکنون و در زمان «حال» زندگی نمی کند. او در واقع به
چیزی واکنش نشان می دهد که ممکن است سالها پیش اتفاق افتاده باشد. یا چیزی
که می ترسد در آینده اتفاق بیافتد. شاید در گذشته نامزدی داشته است که به
لحاظ روحی از هم پاشیده بوده است یا مادری داشته که عصبی، تنیده و تحریک
پذیر بوده است. لذا فرض را برای این می گذارد که هر گونه مکالمه و گفت و
گویی با شما نیز مثل همیشه از آب در بیاید. لذا به مجرد آنکه شروع به صحبت
با اومی کنید در یک گسست خیالی نسبت به زمان گیر می افتد.می توان گفت او به
نوعی درگیر حدیث نفس است یعنی با خود صحبت کردن. آنچه می گویید یا می کنید
تفاوت خاصی ایجاد نخواهد کرد. چرا؟ زیرا او از پیش تصمیم گرفته است که چه
اتفاقی خواهد افتاد.لذا سعی خواهد کرد که مکالمه با شما در نطفه خفه کند چه
این کاراو را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید.
روش مورد علاقه ی آقای ترقه آن است که بدترین اتفافات گذشته را به یاد
بیاورد و آن را به عنوان دلیل اینکه چرا نمی خواهد با شما حرف بزند، به رخ
شما بکشد. ممکن است سه سال پیش یکبار در حین جر و بحثی شدید عصبی شده بودید
و تا صبح گریه کردید.خب، حتی چنانچه خودتان نیز بخواهید که آن را فراموش
کنید آقای ترقه به شما چنین اجازه ای نخواهد داد! هر بار که بخواهید مکالمه
ی ساده و کوتاهی نیز با او داشته باشید آن را به شما یادآوری خواهد
کرد:«می دونم قراره آخرش چی از آب دربیاد! تا صبح می خوای بیدار بمونی و سر
من داد بزنی و گریه زاری بکنی!»
چنانچه بخواهیم رک و بی پرده صحبت کنیم، می توانیم بگوییم که آقای ترقه پدر
سوخته ای لج باز و یک دنده است!؟ روش او برای رویارویی با چالش ها و
مشکلات روشی «صلب»، سفت و سخت و انعطاف ناپذیر است. از این رو همواره حالت
تدافعی دارد و آماده است که درمقابل هر چیز که از دید او خطرناک به نظر می
رسد، از خود دفاع کند. به همین دلیل در مواجهه با کوچکترین احساسات و
عواطفی، منفجر می شود و به مکالمه پایان می دهد. مشکل این جاست که زنی وجود
ندارد که تلاش کند با او حرف بزند و برچسب عصبی بودن نخورد. صرف این حقیقت
که می خواهید درباره ی چیزی صحبت کنید، نشانگر آن است که از قبل احساساتی و
حساس هستید.
آقای ترقه:خانم ترقه
اجتناب ناپذیر است! به رغم تمامی تلاش های ما مبنی بر جلوگیری از آن ـ حتی
چنانچه به خودمان قول بدهیم و قسم بخوریم که دیگر نخواهیم گذاشت اتفاق
بیافتدـ اما باز هم همیشه اتفاق می افتد. هرگاه سر و کله ی آقای ترقه پیدا
شود ما نیز به خانم ترقه تبدیل می شویم. حتی چنانچه درابتدا آرامش و تمرکز
حواس داشته باشیم اما همیشه پس از چند دقیقه صحبت کردن با آقای ترقه، ما
نیزحالت تدافعی به خود می گیریم:
«چطور می تونی بگی من عصبی هستم؟ من عصبی نیستم!»
«منظورت چی یه من همیشه غیرمنطقی حرف می زنم؟ این منم که همیشه سعی می کنم ازموضوع پرت نشم و دیگران رو سرزنش نکنم.»
«خواهش می کنم (قبرستون کهنه نشکاف)این منصفانه نیست!»
اینقدر به من نگو(آروم باش)من که هنوز چیزی نگفتم بجز اینکه پیشنهاد دادم درباره ی تعطیلات آخر هفته صحبت کنیم.»
حال متوجه منظور من شدید؟ هیچ راه دیگری ندارید. آقای ترقه کاری می کند که
شما از خود واکنش نشان دهید.اگر او به شما می گوید عصبی و هیستریک هستید و
کنترل خود را از دست داده اید، هر چیزی که بگویید چنین به نظر می رسد که
حالت تدافعی به خود گرفته اید. چنانچه او ادعا می کند که صحبت های شما
درباره ی چیزی تمامی نخواهد داشت چگونه خواهید توانست اثبات کنید اشتباه می
کند بدون اینکه با او مخالفت کنید. چنانچه او به وقایع گذشته استناد می
کند تا اثبات کند که شما غیرمنطقی هستید، در هرحال شما را از لحظه ی اکنون و
زمان حال خارج ساخته است. صحبت با آقای ترقه گیر کردن و گرفتار شدن در یک
دام کلامی ـ گفتاری است که بدون مجروح شدن از آن خارج نخواهید شد.
راه حل:
01 هرگز پیش از شروع یک مکالمه درباره ی نامزد/همسر خود قضاوت نکنید و فرض
را براین نگذارید که او حتماً به طریقی خاص رفتار خواهد کرد. زیرا با این
کار پیش زمینه ی خودخواهانه ای را ایجاد می کنید که فقط به نفع خود
شماست.چنانچه او را متهم کنید که حتماً از هم خواهد پاشید، او نیز شکننده
تر شده از هم خواهد پاشید.اگر به او بگویید که او عصبانی است او را با گفتن
این جمله عصبانی نیزخواهید کرد. او را از عنصر احتمال وتعلیق برخوردار
کنید و بگذارید مکالمه و مذاکره شکل بگیرد و پیش برود.
02 از مبالغه و اغراق به منظور ترساندن ایجاد جوّ رعب و وحشت در مکالمه خود
داری کنید. چنانچه او اندکی گریه می کند او را عصبی و «هیستریک» نام گذاری
نکنید. اگر او کمی تحریک پذیر و ناراحت شده است نگویید که دارد از خشم
منفجر می شود. بگذارید نامزد/همسرتان احساساتش را ابراز کند و این احساسات
را پیش از آنکه او حتی فرصتی برای بیان کردن شان داشته باشد، سرکوب نکنید.
03 در حین مکالمه و گفت و گو با نامزد/همسرتان در زمان حال یا لحظه ی اکنون
باقی بمانید.هرگز وقایع، واکنش ها و نتایج گذشته را به میان نکشید. به او و
نیز به خودتان فرصت دوباره ای بدهید تا این بار بتوانید مسائل و مشکلات را
حل و فصل کنید.
مردان عزیز: امیدوارم از مطالعه ی این فصل درباره ی عادات ارتباطی مردانه
آگاهی؛ شناخت و بصیرت کافی کسب کرده باشید. شاید تنها یک یا دو مورد از این
عادات ده گانه درباره شما صدق کرده باشند.شاید هم به رغم میل باطنی تان
متوجه شده باشید که بسیاری از آنها درشما وجود دارند. نکته ی امیدوار کننده
آن است که حال این قابلیت و توانایی را دارید که پیش از درآمدن به رنگ یکی
از این شخصیت های ده گانه (آقای اسرارآمیز، آقای گریزپا، آقای آتشفشان
و...)، آنها را در خود شناسایی کنید و مچ خودتان را بگیرید! سپس با استفاده
از راه کارها و روش هایی که آموخته اید، می توانید آگاهانه انتخاب کنید که
این راه کارهای ارتباطی را تغییر دهید و همان مرد مهربان و با ملاحظه ای
بشوید که براستی هستید.
خانم های عزیز:توجه داشته باشید که در این فصل روی سخن مان تنها با مردها
نبود. گرچه از این عادات ارتباطی به عنوان عاداتی مردانه نام بردیم، اما
مطمئنم که برخی از آنان درباره ی شما نیز صدق می کند!میلیون ها مرد از این
واقعیت شکایت داشته اند که با خانم فرمان فرما یا خانم نامرئی یا خانم نیش و
کنایه زن رابطه داشته اند.چنانچه به راستی خواهان آنید که نامزد/همسرتان
این عادات ارتباطی ناسالم را در خود ردیابی و برطرف کند، به عادات ناسالم
خود نیز در حضور او اعتراف کنید و از همین راه کارها و روش های ارائه شده
استفاده کنید تا راه های سالم تر و مکالمه و گفت و گو با مرد زندگی تان را
بیاموزید.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
گرایش زن به آفرینش و اصلاح گری می تواند از سوی مردان به کنترل کردن تعبیر شود.
مردان عزیز:ممکن است زن ها گرایش خود به آفرینش و اصلاح گری را با برنامه
ریزی تعطیلات برای هر دوی شما، تزیین و بازآرایی منزل، ارائه پیشنهادها و
راه حل برای مشکلی که با آن مواجه هستید، پیشنهاد برای مراجعه ی دو نفری به
مشاور و روانکاو به منظور اصلاح و بهبود روابطتان یا پرسیدن از شما که
برای شما دوست دارید چه غذایی بخورید، نشان دهند. در بیشتر اوقات نوع رفتار
خاص آنها اهمیتی ندارد. اما اتفاقی که می افتد این است که شما احساس می
کنید، سعی در کنترل شما دارند و می خواهند شما را وادار کنند تا کارها را
آن گونه که مورد نظر آن هاست انجام دهید.
بگذارید داستانی را از گذشته ی خودم برایتان تعریف کنم که به طرزی مطلوب این نکته را به تصویر می کشد.
سال ها پیش، هنگامی که در اولین رابطه ی جدی خود بودم، با نامزدم تصمیم
گرفتیم که به سواحل کاراییب سفری بکنیم. هیچ یک از ما قبلاً آن جا را ندیده
بودیم لذا خواستیم برای خوش گذرانی مان حتماً به آن جا برویم. از او
پرسیدم که آیا دوست دارد خودش ترتیب همه چیز را بدهد یا نه.اما او گفت که
من کارها را انجام بدهم. تعطیلاتمان چهار ماه دیگر شروع می شد، لذا فکر
کردم بهتر است هر چه زودتر دست به کار شوم.
روز بعد به کتابفروشی رفتم و چندین کتاب راهنمای توریستی برای جزایر
کاراییب خریدم.سپس اطلاعات لازم درباره ی تمامی جاهای دیدنی و هتل های
مناسب را از آن استخراج کردم.با مراکز با پیش شماره ی 800 (1)تماس گرفتم و
بروشورهای مربوط به هتل ها و... را که همگی مجانی بودند، سفارش دادم. سپس
به بعضی از دوستان که پیش تر به آنجا رفته بودند زنگ زدم تا نظرها و توصیه
های آنان را درباره ی دیدنی ترین جاها بشنوم.
ظرف تنها چند روز اطلاعات عظیمی درباره ی تمامی جوانب سفری که در پیش داشتیم، جمع آوری کرده بودم.
همان هفته یک شب با شوق و ذوق تمام، همه ی اطلاعات مربوطه را به نامزدم
نشان دادم با جزئیات تمام توضیح دادم کدامیک از هتل ها با بودجه ی ما
سازگار هستند، کدامیک از جزایر دیدنی های بیشتری مطابق با سلیقه ی ما دارند
و کدامیک از شرکت های هوایی، مناسب ترین، راحت ترین و به لحاظ اقتصادی
ارزان ترین پروازها را ارائه می دهند.در حین این که آن جا نشسته بودم و با
هیجان تمام نتایج این پروژه تحقیقاتی را به او توضیح می دادم، منتطر عکس
العمل او بودم.مطمئن بودم از تلاش درخوری که کرده بودم، بسیار خوشحال خواهد
شد.
هنگامی که سخنرانی خود را به پایان رساندم، به او نگاه کردم و از این که متوجه نگاه سرد و تهی او شدم جا خوردم.
از او پرسیدم:«آیا اتفاقی افتاده؟»، اما او پاسخی نداد و با همان نگاه سرد باز هم به من نگاه کرد.
پرسیدم:«از جاهایی که به ات نشان دادم خوشت نیامد؟»
بالاخره سکوت مرگبار را شکست و با صدایی سرد و خشک گفت: «نه، خوب بودند.»
دوباره پرسیدم: «پس چرا طوری به من نگاه می کنی که انگار از دستم عصبانی هستی؟»
با لحنی تند گفت: «اصلاً چرا پس نظر منو می پرسی.خودت همه چیز را تموم می
کردی.تو که خودت هم بریدی و هم دوختی. منظورم اینه که خودت از قبل تصمیم
گرفتی که چی بکنیم چی نکنیم و کجا بریم و کجا نریم. از آنجا که برنامه ریزی
خودته من چیزی ندارم که بگم»
برنامه ریزی من؟ او درباره ی چه چیزی حرف می زد؟ ما قرار بود با هم برویم.
من فقط اطلاعات جمع آوری کرده بودم.نمی توانستم بفهمم او چرا آن قدر از دست
من عصبانی بود.
به او یادآوری کردم:«تو خودت از من خواستی این کار را بکنم.»
به مسخره گفت:«آره، اما نمی دونستم قراره سیر تا پیاز رو خودت انجام
بدی.مثل همیشه، کنترل همه چیز رو خودت به عهده گرفتی و حرف، خوت شد.»
اشکهایم سرازیر شدند.در حالی که صدایم می لرزید به او گفتم: «من سعی نکرده
بودم همه چیز باب میل من باشد.من فقط می خواستم تعطیلات فوق العاده ای
داشته باشیم و حالا تو همه چیز را خراب کردی.»
درست به یاد نمی آورم که مکالمه چگونه پایان یافت. اما احساسی را که داشتم
دقیقاً به یاد دارم:«شوکه شده بودم، سردرگم، گیج و بسیار رنجیده و ناراحت.
او چگونه می توانست تمامی تلاش های مرا به معنای کنترل کردن و خودخواهی
گرفته باشد؟ من فقط خواسته بودم او را خوشحال کنم و اطلاعاتی به دست آورم
تا بتوانیم بهترین تصمیمات را بگیریم.مگر چه اتفاقی افتاده بود؟
از آن واقعه سال ها می گذرد.اما نمونه های مشابهی را به کرات تجربه کرده و
داستان های مشابهی را نیز از زنان دیگری شنیده ام:«زن با خوشحالی تمام
مشغول خلاقیت و برنامه ریزی برای خود و همسرش است اما مرد با ناراحتی یا
حتی عصبانیت برخورد می کند. در نهایت زن احساس رنجش خاطر و ناراحتی می کند و
مرد نیز احساس می کند که او را کنترل کرده و فریب داده اند.
چرا مردها این تلاش زن ها را کنترل کردن به حساب می آورند؟
پاسخ کمی پیچیده است.اما تا حد زیادی به نیاز مرد و به خودمختاری و استقلال
و شورش و طغیان او در مقابل امر و نهی و بکن و نکن مربوط می شود. برای
نمونه در داستان مربوط به من و نامزدم و سفر به کاراییب، گزارش دقیق و کامل
من درباره سفر به طرزی ناخودآگاه این احساس را به او داده بود که حق
انتخابی ندارد جز این که تسلیم خواسته های من شود. گویی هیچ گونه حق
انتخابی از خودش ندارد.گویی که من به او گفته ام:«ببین، قراره همین کارهایی
رو بکنیم که من می گم. فقط همین.» البته من اصلاً چنین قصدی نداشتم به
عقیده من او شرح و تفصیل جزئیات مرا دستور تلقی کرده بود.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که زن پیشنهاد و یا برنامه ی خاصی برای رابطه تان دارد، سعی ندارد
شما را کنترل کند. او تنها می خواهد کمک کند و عشق و خوشحالی بیشتری میان
شما بیافریند.
سوءتعبیر مردها:
بیشتر مردها خلاقیت زنانه را تلاشی از جانب او برای مغلوب کردن مرد تلقی می
کنند و عمق و شدت احساسات او برای آنها معنای تحکم و ریاست طلبی دارد.
به یاد داشته باشید:در بیشتر موارد، قصد و نیت واقعی زن در این گونه مواقع
آن نیست که به شما امر و نهی کند، او تنها می خواهد اطلاعات و داده های خود
را ارائه دهد.خلاقیت های خود را ابراز کند. حال با برنامه ریزی برای
تعطیلات، پیدا کردن دکتری خوب برای شما، تزیین و تغییر دکوراسیون منزل، از
شما خواستن که بیشتر با هم باشید یا درباره ی مسائل یا موضوعاتی مربوط به
رابطه تان با هم صحبت کنید.
قوت و شدت انرژی خلاق در او را با برتری جویی و سلطه طلبی اشتباه نگیرید.
معمولاً در چنین مواقعی او قصد تهاجم یا ندارد، بلکه تنها شور و شوق بسیاری
را در خود احساس می کند. او قصد ندارد شما را کنترل کند.بلکه می خواهد
مهربان باشد.
راه حل:
1-هنگامی که احساس می کنید زن زندگی تان شما را کنترل می کند از خود بپرسید:
«قصد و نیت واقعی او از این کار چیست؟»
این پرسش بسیار نیرومند و تأثیرگذار بوده و به راحتی شما را از این احساس
خارج می کند.چنانچه وقت صرف کنید و پاسخ این سؤال را از دل خود جویا شوید
خواهید دید که:
«او تنها به این دلیل این کارها را می کند که مرا دوست دارد.»
«او می خواهد چیزی فوق العاده بیافریند، اصلاح کند، بهبود بخشد یا اوقاتی
عالی را ترتیب دهد و قصد و نیت اش این نیست که مرا کنترل کند.»
توجه در این جا منظورم آن نیست که زن های عصبانی، کنترل گر و... وجود
ندارند.اما به تجربه دریافته ام، که در بیشتر اوقات هنگامی که مرد در رابطه
ی خوبی قرار دارد، مشکل خاصی ندارد.اما گاهی اوقات احساس کنترل شدگی می
کند و رفتار زنش را به طریقی که درباره ی آن ها صحبت کردیم، سوءتعبیرکرده
است.
2-می توانید تمرین کنید تا رفتارهای او را بروز و ظهوری از خلاقیت های او
ببینید و از واکنش های ناخودآگاه و انتقادگرانه سنتی دست بردارید.
می توانید به جای قضاوت ها و تعابیر منفی ستون سمت راست، قضاوت های جدید ستون سمت چپ را تمرین کنید:
کنترل گر ..........مهربان
پرخاشگر .......... پرشور و حرارت
فرمان فرما ..........پرشوق و اشتیاق
سرسخت .......... از خودگذشته
مزاحم و متجاوز ..........متعهد و پای بند
مداخله گر ......... مفید و کمک کار
سمج، پررو .........فعال
چه وقت طبیعت خلاق زن نتیجه ی عکس می دهد
توانایی آفرینش در زن موهبتی است که به او ارزانی شده است. اما این موهبت
می تواند مشکل ساز نیز باشد.این توانایی در هنگامی که خانه ای را تزیین می
کنیم یا برای فرزندان مان خیاطی می کنیم یا عصری شاعرانه و رمانتیک را برای
مرد زندگی مان ترتیب می دهیم، موهبت به حساب می آید. اما هنگامی که موجب
تنش احساسی میان ما و همسرمان شود مشکل ساز می شود. و برضد ما عمل می
کند.در زیر نمونه هایی هست که مطمئنم همگی زن ها با آن ارتباط برقرار می
کنند.
*شوهرتان با چهره ای در هم و درعین حال مضحک از خانه خارج می شود. تمام روز
نمی توانید آن را از سر خود خارج کنید. هزار جور فکر و خیال می کنید.مطمئن
هستید که وقتی برگردد، حتماً به شما خواهدگفت که می خواهد از شما جدا
شود.اما شب هنگامی که به خانه برمی گردد، می گوید که سوءهاضمه او را بیچاره
کرده است.
*به محل کار نامزدتان زنگ می زنید تا برای شبتان برنامه ریزی کنید. او کمی
سرد به نظر می رسد و ظاهراً از تلفن شما چندان هم خوشحال نشده است.هنگامی
که گوشی را قطع می کنید، نگران می شوید، شاید از این که یکدیگر را زیاد می
بینید، سیرشده و رابطه با شما دیگر دلش را زده است. فکر می کنید، شاید می
خواهد به شما بگوید بهتر است برای مدتی یکدیگر را کمتر ببینید.
تا وقتی که موعد قرارتان برسد و به دنبال شما بیاید، به لحاظ روحی حسابی از
هم پاشیده اید.در کمال تعجب می بینید که او بسیار خوشحال و سرحال بوده است
و بسیار هم شما را دوست دارد. هنگام صرف شام به شما می گوید، وقتی که زنگ
زده بودید تازه از یک جلسه ی اعصاب خردکن بیرون آمده بود، و در ضمن کس
دیگری نیز دردفترش منتظر بوده است تا با او درباره ی همان جلسه صحبت کند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
خلاقیت های زنانه گاهی اوقات به ضرر ما زن ها تمام می شود.به خصوص هنگامی
که درباره ی روابطمان بی دلیل دچار اضطراب، نگرانی، ناامنی و ترس می شویم.
مردهای عزیز:باید اعتراف کنیم که خود ما نیز این را می دانیم و از این بخش
از وجود خود نیز چندان راضی نیستیم.لذا در حین این که روی این نقطه ضعف خود
کار می کنیم از شما می خواهیم هرگاه ما بیش از حد خلاقیت به خرج می دهیم و
بی دلیل از چیزی ناراحت می شویم که وجود خارجی هم ندارد!به ما کمک کنید تا
از به وجود آمدن یک چرخه ی احساسی معیوب جلوگیری کنیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها انجام دهند:
*هنگامی که احساس می کنید از چیزی ناراحت هستیم و دلیل آن را نمی دانید از
ما بپرسید، می توانید این جمله را به کار ببرید:«چه اتفاقی افتاده؟» این به
ما فرصتی می دهد دلیل ناراحتی یا نگرانی خودت را توضیح دهیم و سپس چنانچه
اشتباه کرده بودم، ما را از اشتباه درآورید.تا بر سر هیچ و پوچ ناراحت یا
عصبانی نشویم.
*چنانچه یک لحظه احساس کردید که از چیزی ناراحت هستید، یا احساس خوبی
ندارید، به ما بگویید.مجبور نیستید با جزئیات خود را خسته کنید. صرف این که
به ما اطلاع بدهید از چیزی ناراحت هستید که ربطی به ما یا آنچه که از ما
سرزده باشد ندارد، به ما کمک می کند که عجولانه نتیجه گیری نکنیم و بی دلیل
مشکل به وجود نیاوریم!
مردان عزیز:می دانم به کار بستن تمامی این توصیه ها ممکن است در ابتدا کمی مشکل باشد.اما باور کنید نتیجه خواهید گرفت:
بدین معنا که نامزد/همسرتان آرام تر، تحریک ناپذیرتر می شود و بودن در کنار او به مراتب لذت بخش تر نیز خواهد بود.
زن ها توان آفرینش دارند ویژگی که زنان دوست دارند مردان بدانند
چرا زن ها همیشه سعی دارند همه چیز را بهتر کنند؟
چرا ما زن ها احساس می کنیم درباره مشکلات روابط خود با مرد زندگی مان صحبت کنیم؟
چرا احساس می کنیم به هنگام سختی باید به شریک زندگی مان کمک کنیم؟
چرا از برنامه ریزی تا بدین حد لذت می بریم؟
چرا سخت تلاش می کنیم با نامزد/همسرمان به هماهنگی و تفاهم برسیم؟
در این مقاله می خواهم پرده از راز دومی در رابطه با هویت و ماهیت زن ها بردارم که انگیزه بخش بسیاری از رفتارهای ما در روابط مان می باشد.این یکی از زیباترین ویژگی های زنانه محسوب می شود. وچنان بخشی از درون وجود ما را تشکیل می دهد که هیچ گاه حتی به آن فکر هم نمی کنیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:زن ها آفریننده هستند.
این طبیعت زن است که بیافریند.زن ها زندگی بخش هستند. این همان جادو و سحر ما زن هاست. ما این توان را داریم که از عدم و نیستی، زندگی بیافرینیم.
این قابلیت و توانایی ما زن ها هنگامی نمود پیدا می کند که مادر می شویم و کودکی به دنیا می آوریم.اما چه بچه دار باشیم و چه بچه ای نداشته باشیم، این توانایی همواره در ما وجود دارد که زایا باشیم و بیافرینیم چه با بدن مان و چه با کلمات و اعمال و رفتارمان و چه با عشق مان.هر بار که غذای خوشمزه ای برای خانواده ی خود درست می کنید. در واقع مشغول آفرینش هستید. همین طور هنگامی که راهی هوشمندانه برای فروش و بازاریابی محصولات شرکت خود می یابید، یا هنگامی که مکالمه ای صمیمانه را با شریک زندگی خود شروع می کنید یا گل های زیبایی را در گلدان جای می دهید.
زن ها در عین حال کیمیاگرند. ما زن ها شکل چیزها را تغییر می دهیم. ما عادت و روزمرگی را به «زیبایی»، خالی و تهی را به «معنادار»و رکود و خستگی را به شکوفایی بدل می کنیم.به ندرت اتفاق می افتد به چیزی برخورد کنیم و نخواهیم آن را بهبود و ارتقاء ببخشیم.حال چه تزیین اتاق یا روابط دوست مان باشد، چه آرایش موهایمان، نحوه ی چیدمان جواهرات داخل کشو یا نحوه ی چیدن میز شام یا ارتباط با
نامزد/همسرمان.
چنانچه یک زن هستید، احتمالاً پس از خواندن جملات بالا ناگهان با احساسی عمیق از شناخت دوباره ی خود، با خود گفته اید: «آری» گویی صدایی از اعماق درونتان می گوید: «آری، حقیقت دارد» البته برای بیشتر زن ها نیز همین طور است. با وجود این ماهیت و جوهره ی آفرینش در ما چنان به صورت بخشی از وجودمان در آمده است که کمتر به آن فکر می کنیم و به ندرت بر آن صحه می گذاریم. بلکه فقط انجامش می دهیم. برای نمونه:
*هرگاه به اولین خانه یا آپارتمان خود نقل مکان کرده اید، خالی بوده است اما همین که از این اتاق به آن اتاق می رفتید پیش خود فکر می کردید:
«می دانم با آن چه کار کنم تا زیبا و دلچسب شود.به دیوارها رنگ زیبایی خواهم زد. کاناپه ام را این جا خواهم گذاشت.مبل هایم را اینجا خواهم چید. قالیچه ای زیبا خواهم گرفت تا به زمین جلوه ای بدهد. گل هایم را این گوشه خواهم گذاشت.طولی نکشیده است که به تمامی رؤیاهایتان درباره ی خانه جامه ی عمل پوشانده اید و خانه ای زیبا و رؤیایی ترتیب داده اید و جایی که قبلاً هیچ چیز در آن وجود نداشت، به خانه ای گرم و صمیمی تبدیل شده است. گویی ساده ترین و طبیعی ترین کار دنیا را انجام داده اید.
*دختر کوچکتان می آید و می گوید:«مامان. برای نمایش فردا در مدرسه به یک لباس احتیاج دارم. چیزی از قبل آماده ندارید، اما سری توی کمد می زنید و از این جا و آن جا کمی پارچه های رنگی قدیمی، روبان و خرت و پرت هایی دیگر پیدا می کنید و لباس زیبایی شبیه لباس «کولی ها» برای نمایش مدرسه دخترتان می دوزید و لباسی را از هیچ می آفرینید.
صبح روز جمعه است. و شوهرتان که از کار زیاد هفته گذشته خسته است هنوز خواب است شب گذشته که او را دیدید گرفته و افسرده به نظر می رسید و این شما را ناراحت کرده است.سر میز آشپزخانه نشسته اید و مشغول نوشیدن قهوه تان هستید. ناگهان نقشه ای به ذهن تان می رسد. سریعاً دست به کار می شوید. صبحانه ی مورد علاقه ی او را درست می کنید، به روزنامه نگاهی می اندازید و آگهی یک نمایشگاه محصولات الکترونیک را که مورد علاقه ی شوهرتان است در آن می بینید.در رستورانی که دوست دارد برای شام جا رزرو می کنید و بهترین دوست او و همسرش را برای شام دعوت می کنید.همین که بیدار می شود با صبحانه ی مورد علاقه اش به او صبح بخیر می گویید و برنامه ریزی برای نمایشگاه و شام به همراه دوستان در رستوران مورد علاقه اش را به اطلاع او می رسانید. او بسیار هیجان زده می شود.بدین ترتیب روزی کسل کننده را به یک رشته از وقایع و فعالیتهای خوشایند تبدیل می کنید که شوهرتان را سرحال کند و به او فرصتی می دهید تا تجدید نیرویی کند.
تمامی سناریوهای بالا جالب و بی ضرر به نظر می رسند.این طور نیست؟ حال چرا باید ابراز خلاقیت هایی این چنین در روابط زن با مرد زندگی اش مشکل و مسئله تلقی شود؟
در ادامه به این پرداخته ایم که چرا و چگونه غریزه ی آفرینش در زنان از ناحیه ی مردها سوءتعبیر می شود.
زن ها چطور و چگونه می آفرینند و آنچه مردان باید در این باره بدانند
1-آفرینش
آفرینش به معنای خلق چیزی است که پیش تر وجود نداشته است.زن ها عاشق آفرینش هستند. صرف شروع از صفر و ساختن چیزی ما را از اعماق وجودمان هیجان زده می کند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها عاشق آن هستند که زیبایی، ارتباط و عشق بیافرینند.هنگامی که ما زن ها این مهم را انجام می دهیم حسی عمیق ازرضایت، هدفمندی و موفقیت را در خود تجربه می کنیم.
این سرور و شادمانی، هر روز از راه های گوناگون، کوچک و بزرگ خود را به ظهور می رساند،
*باخبر می شویم یکی از دوستان مان به شهر ما آمده است. فوراً برای ورودش یک میهمانی ترتیب می دهیم.
*وقت آزادی به دست می آوریم و بی درنگ و در آخرین لحظه در آن فرصت برای خود و مرد زندگی مان سفری تفریحی به بیرون شهر را برنامه ریزی می کنیم.
*به هنگام قدم زدن در پارک به همراه نامزد/همسرمان درباره برخی احساسات عمیقی و قلبی خود صحبت می کنیم و آنچه را که تنها یک پیاده روی ساده بود به تجربه ای عمیق و شیرین از ارتباط، صمیمیت و نزدیکی بدل می کنیم.
هنگامی که زن ها آفرینش دارند، لحظاتی خاص می آفرینند، و آن را با دیگران سهیم می شوند، موجب بهبود و ارتقاء شرایط و محیط می شوند، زیبایی می آفرینند و دیگران را شاد می کنند.
شاید تمامی این سرگرمی های زنانه ابزاری برای نمود و ظهور خلاقیت های زنانه باشند.شاید به همین دلیل باشد که زن ها از خرید کردن تا این حد لذت می برند. حتی هنگامی که عملاً چیزی نمی خرند، برای خلاقیت های بعدی خود تحقیق و برنامه ریزی می کنند!
این مطالب را ما زن ها به خوبی درک می کنیم، اما نمی توانیم به راحتی برای مردها توضیح دهیم.
چرا زن ها دوست دارند فرصت ها و شکاف های زمانی را پر کنند و برای آن ها برنامه داشته باشند؟ یک روز صبح کیم و شوهرش مشغول صرف صبحانه هستند. کیم تصمیم می گیرد برای اولین تعطیلات آخر هفته ی آن ماه شان برنامه ریزی کند.
به شوهرش می گوید:«اریک.می خواستم بدانی که ایمی برای تعطیلات آخر هفته ی بعد از عید پاک به مسافرتی خواهد رفت که از طرف مدرسه ترتیب داده شده است.لذا فکر کردم برای تعطیلات خودمان برنامه ریزی کنیم.
اریک خیلی عادی جواب می دهد:«حالا چند هفته وقت داریم، بعداً یه فکری می کنیم»این را می گوید و مجدداً روزنامه اش را می خواند.
کیم پاسخ می دهد:«اما عزیزم، خیلی کم پیش می آید که برای تعطیلات با هم تنها باشیم.به همین خاطر فکر کردم هر چه زودتر برنامه ریزی کنیم، حق انتخاب بیشتری خواهیم داشت تا حسابی خوش بگذرانیم.
اریک:«چرا همین الآن باید در آن باره صحبت کنیم.من حتی نمی دانم که همین فردا صبح حوصله ی چه چیزی را دارم یا ندارم.چه برسد به یک ماه بعد. تازه نمی تونم بفهمم این همه عجله برای چیه؟
کیم:«خب، دوست ندارم تا اون موقع گیج بخوریم و ندونیم چی کار می خواهیم بکنیم.می تونی فقط پنج دقیقه به من گوش بدی؟»
اریک روزنامه اش را می گیرد و بلند می شود.درحالی که صدایش کمی ناراحت به نظر می رسد، می گوید:«الان نمی تونم.واقعاً راست می گم»این را می گوید و اتاق را ترک می کند.
کیم در حالی که در آنجا نشسته و به تقویمش خیره شده است احساس ناراحتی و سرخوردگی می کند.شماره های قرمز روزهای تعطیل تقویم نیز بی هیچ صدایی به او خیره می شوند.
هنگامی که این داستان را در سمینارهایم ارائه می دهم، عکس العمل مردها و زن ها کاملاً متفاوت است.مردها نظراتی نظیر این جملات را ارائه می دهند:«اوه، پسر.دست روی دلم نذار.همسرم می خواهد دقیقه به دقیقه وقت آزادم را برنامه ریزی کند. اما من از این کار بیزارم. فکر می کنم دوست دارد حسابی دست و پای مرا با این برنامه ریزی ها ببندد.»
«زن ها می خواهند با این کار وقت مردشان را کنترل کنند.او را به قلاب بیاندازند تا بتواند ریاست همه چیز را به عهده داشته باشند»
«مشخص است که کیم ناامنی زیادی دارد و کاملاً درگیر است و گرنه چرا باید بخواهد تمامی جزئیات کوچک زندگی اش همگی از قبل تعیین شده باشند؟»
زن ها از طرفی دیگر نظرات متفاوتی دارند:
«دلم به درد آمد.سر این موضوع همیشه با نامزدم بگو مگو داریم. او هیچ وقت برای هیچ چیز برنامه ریزی نمی کند.به همین خاطر هیچ چیزی ندارم که از پیش منتظرش باشم.»
«اریک هم مثل بقیه مردهاست.چه ایرادی دارد از پیش برنامه ریزی کنیم؟ با این کار از همسرش یک زن نق نقو می سازد»
«یکی از شکایت های من از مردها هم همین است. اصلاً به آنچه دور و برشان می گذرد.توجه ندارند. نمی توانند بفهمند که تدارک دیدن تفریح و رقم زدن اوقات و روزهای خوش، مستلزم برنامه ریزی و فکر کردن است. کیم سعی دارد زن خوبی باشد، اما اریک اصلاً برای او احترام قائل نیست
که اینگونه برخورد می کند»
زن ها دراین سناریو چه می بینند که از دید مردها پنهان می ماند؟ ما زن ها بهتر می فهمیم که در واقع کیم چه کار می کند.زیرا خودمان نیز آن گونه هستیم. کیم نه تنها برنامه ریزی می کند، بلکه خلأها را پر می کند.
پرکردن شکاف و رخنه ها، همان دیدن یک میز خالی و به فراست افتادن برای چیدن آن و زیبا کردن آن است. همان شکستن سکوت در مکالمه ای متوقف مانده ای است که با باز کردن سر صحبتی از طرف ما به طرزی هنرمندانه ادامه می یابد.همان برنامه ریزی برای تعطیلات از راه نیامده ای است که با رویاپردازی ما از همین الآن رقم می خورد.
این تنها عبارتی است که برای توصیف میل و نیاز ما به خلاقیت و آفرینش هست.«ما زن ها دوست داریم جاهای خالی را پر کنیم.» قوه آفرینش زنان با دیدن جاهای خالی فعال می شود و به کار می افتد.گویی هنگامی که ما زن ها جایی را خالی می بینیم، احساس می کنیم باید آن را پرکنیم و چیزی را در آن به ظهور برسانیم که آن فضارا اشغال کرده و با زیبایی و عشق آکنده سازد.
این تهی بودن چیست که با دیدن آن، حال در یک مکالمه یا تقویم، زن را بر آن می دارد که خلاقیت های خود را به ظهور برساند.آیا این صفت برگرفته از همان عمل جنسی نیست که زن می خواهد فضای تهی بدن خود را با مرد پر کند.آیا چیزی در آرایش ژنتیکی ما وجود دارد که جاهای خالی را برای ما وسوسه آمیز جلوه می دهد. هر چه باشد یک چیز قطعی و محرز است: زن ها دوست دارند جاهای خالی را در زمان و مکان با انرژی خود پر کنند.
یکی از معمولی ترین روش هایی که زن ها برای پر کردن جاهای خالی به کار می برند، برنامه ریزی است. ما زن ها عاشق برنامه ریزی هستیم. دوست داریم جای خالی را در آینده به چیزی جالب، مهیج و با معنا بدل کنیم. ما این کار را آن طور که مردها فکر می کنند از سر ناامنی یا برای کنترل کردن انجام نمی دهیم، بلکه از آن رو به این کار دست می زنیم تا وقت را گرامی بداریم. ما زن ها به این طریق به نیروی آفرینش و خلاقیت در خود امکان بروز و نمود می دهیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
زن ها عاشق برنامه ریزی هستند زیرا با این کار امکان آن را می یابند تا خلأ های زمانی را با عشق، شور، حرارت و خلاقیتپر کنند.
فکر نمی کنم مردها عمق لذت و هیجانی را که زن ها از برنامه ریزی برای روابط صمیمی شان تجربه می کنند، حس کنند.چرا که از نظر بیشتر مردها، برنامه ریزی یک فعالیت احساسی یا عاطفی به گونه ای نیست که برای زن ها هست.هنگامی که یک مرد به این کار دست می زند، یک کار انجام می دهد و به جزئیات نظر دارد.او با این کار یک مورد از فهرست وظایف اش را خط می زند و سپس به سراغ کار بعدی می رود.درحالی که برنامه ریزی برای زن ها کاری است برخاسته از عشق. حال چه برای یک میهمانی باشد، چه مسافرت یا بیرون رفتن عصرانه یا شام در یک رستوران. در واقع فرآیند برنامه ریزی برای زن باریکه راهی است که از طریق آن عشق و ازخودگذشتگی او به جریان می افتد.برای او برنامه ریزی درست به همان اندازه خلاقیت محسوب می شود که نقاشی یا آهنگ سازی.زن ها با این کار به یک واقعه یا رویداد تولد می بخشند و فرصتی برای آرامش، استراحت و رمانتیک بودن را فراهم می آورند و بدین وسیله خود نیز خوشحال و راضی می شوند.
2-اصلاح، بهبود و ارتقاء
اصلاح کارها و بهبودی بخشیدن به شرایط دومین طریقی است که زن ها توسط آن به خلاقیت خود نمود می بخشند.تفاوت میان به ظهور رساندن و بهبودی بخشیدن چیست؟ ظهور، تولد و پیدایش از هیچ است و این در حالی است که اصلاح و بهبودی بخشیدن، بهتر کردن چیزی است که از پیش وجودداشته است و به عبارت دیگر تولدی دوباره است.
شوق و گرایش به اصلاح و بهبود جامعه ریشه در طبیعت ما زن ها دارد که اغلب در رفتار و گفتار خود با دیگران متوجه آن نیست.به طرزی طبیعی درست به همانگونه آن را در زنان دیگر می پذیرم که در خود پذیرفته ایم. این همان طریقی است که هستیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
ما زن ها توانایی های بالقوه ی هر چیز را می بینیم و دوست داریم آن را بالفعل کنیم. به همین دلیل است که دوست داریم همه چیز را اصلاح کنیم.
نیاز و گرایش به اصلاح و بهبود حالات درونی نیز آنچه در بیرون از ما هست در واقع دیدن و تشخیص دادن توانایی های بالقوه چیزها و کارها و امکان ظهور و بروز آن چیزی است که در زیر پنهان بوده است.تلاش ما نیز برای تحقق این ظهور و پیدایش است.به نظر می رسد که زن ها ذاتاً واجد آن نوع از بینش هستند که قادر است انتظار دانه را برای جوانه زدن و شکفتن ببیند. علاوه بر آن مایلند از دانه مراقبت و محافظت کنند تا بروید و رشد کند.شاید این توان برخاسته از طراحی ژنتیکی ما برای مادر شدن و بزرگ کردن فرزندانمان باشد.ما این بخش وجودی خود را هر روز از راه های گوناگون به ظهور می رسانیم و تمرین می دهیم.
*زنی که با شما همکار است روسری جدیدی را که نامزدش برای او خریده است به شما نشان می دهد و می گوید:«آیا زیبا نیست؟ تام آن را به من هدیه داده است»
پاسخ می دهید:«فوق العاده است. بیا جلو بگذار این طرف را کمی سفت تر بکشم تا گوشه هایش بهتر بایستند.آها. الان بهتر شد. نظر خودت چیه؟»
دوستتان توی آینه نگاه می کند و می گوید:«حق با توست، خیلی بهترشد، متشکرم»برای شما بسیار ساده و طبیعی بود که بخواهید روسری دوستتان بهتر و زیباتر به نظر برسد.زیرا می توانستید آن را از پیش تصور کنید و ببینید.او نیز به طرزی غریزی این حال شمارا دریافت و از پیشنهاد شما استقبال کرد.
*خواهرتان از شما دعوت می کند تا مبلمان جدید او را ببینید.همین که به اتاق نشیمن او وارد می شوید، از شما می پرسد «نظرت چیست؟» شما همانجا می ایستید و دور و بر را ورانداز می کنید. سپس در ذهن خود تجسم می کنید که چنانچه متفاوت چیده می شدند، بهتر نمی بود؟»
می گویید:«آیا فکرکردی که اگه جای این دو تا رو عوض می کردی چه قدر بهتر بود؟ اینطوری جای بیشتری بین کاناپه و قفسه ی کتابها باز می شود.
خواهرتان یک لحظه هم درنگ نمی کند.جواب می دهد: «بیا همین کار را بکنیم و ببینیم چطور به نظر می رسد»سپس با هم مبلمان را جا به جا می کنید و به شکل جدید می چینید.
بعد از آن که نفسی تازه می کنید.از او می پرسید:«نظرت چیه؟»
با شوق و ذوق تمام پاسخ می دهد «راستش، خیلی بهتر شد.دیگه مثل قبل تنگ و ترش نیست.می دونستم باید از تو بپرسم. از آنجا که خیلی وقت اینجا زندگی می کنم دورنمای خودمو از دست دادم.
هنگامی که به اتاق نشیمن خواهرتان نگاه کردید، فوراً دانستید که چه نوع چیدمانی قشنگتر خواهد بود.این کار برای شما به سعی و تلاشی نیاز نداشت.به طرزی خودانگیخته می دانستید چگونه می توانید آن را بهبود ببخشید.
*شما و یکی از دوستان نزدیکتان که شرکت خود را می گرداند، مشغول صرف ناهار هستید.او برای سومین بار در طول آن هفته از یکی از کارمندانش که وظایفش را به خوبی انجام نمی دهد، شکایت می کند. دوستان در حالی که سرش را تکان می دهد، می گوید، «نمی دانم با لویس چه کار کنم. او کارمند دلسوزی است اما خیلی نامرتب و بی نظم شده.توی قسمتی که کار می کنه روحیه ی همه رو تحت تأثیر قرار داده.»
از او می پرسید:«آیا در این باره با او حرف زده ای؟»
با سرخوردگی پاسخ می دهد:«سعی کردم.اما اصلاً به خرجش نمی رود.تغییر محسوسی ندیده ام.»
از دوستتان می خواهی مکالمه ای را که با لوییس داشته است برای شما تکرار کند.همین که صحبت های آنان را می شنوید، احساس می کنید مشکل را پیدا کرده اید.
می گویید:«این طور به نظر می رسد که تنها درباره ی نارضایتی هایت با لوییس صحبت کرده ای و هرگز از او نپرسیده ای که دلایل مسامحه کاری های او چیستند.منظورم این است که شاید مشکل پیدا کرده، مثلاً دارد از همسرش جدا می شود یا مشکل خانوادگی دارد یا مریض شده است.چرا از او نمی پرسی مشکلش چیست؟
دوستتان اعتراف می کند:«خب، راستش درباره ی این یکی، دیگر فکر نکرده بودم. انگار چنین انتظار داشتم که با نخستین اخطاری که به او می دهم، مشکلات به خودی خود برطرف شوند. از پیشنهادت متشکرم.
همین که به شرکت برگشتم با او در این باره صحبت خواهم کرد.»
همین که دیدید مشکلی ذهن دوستتان را به خود مشغول کرده است فوراً به فکر چاره افتادید.اصلاً سعی نداشتید که به او امر و نهی کنید، بلکه تنها راه حلی را که به ذهنتان رسیده بود به او نشان دادید و واقعاً می خواستید به او کمکی کرده باشید.
خانم ها!مطمئن هستم با هر سه ی این داستان ها ارتباط برقرار کرده اید. این داستان ها به خوبی این واقعیت را به تصویر می کشند که گرایش ما به بهبود و اصلاح چیزها بخشی درونی از وجود و طبیعت ما را تشکیل می دهند. همانطور که ملاحظه می کنید، در تمامی این داستان ها، هر سه زن از راه حل های پیشنهادی استقبال کردند و حتی خوشحال شدند.چرا که زن ها همگی این ویژگی و فضیلت زنانه را می پذیرند و درک می کنند:این ویژگی که اصلاح گر باشند.این بخشی از هویت تمامی زن ها نیز هست.
حال تصور کنید در دو داستان اول، مردها مشغول صحبت باشند.داستان مربوط به لباس:پیش از هر چیز، اصولاً مردها درباره کلامی که همسرشان برای آن ها خریده است به دوست شان پز نمی دهند! دوم این که هیچ وقت همکار آن ها درباره ی این که کلاه شان کج ایستاده است و باید مرتب و منظم شود صحبتی نمی کنند.تا چه برسد به این که بلند شوند و این کار را برای او انجام دهند.سوم این که، حتی اگر چنین کاری هم بکنند، دوست شان احساس خواهد کرد که به حد و مرز او تجاوز
شده است.این بماند که احتمالاً درباره ی تمایلات جنسی همکارش نیز دچار بدگمانی هایی خواهد شد.
داستان مربوط به مبلمان و اثاثیه:یک مرد هرگز درباره ی طرز چیدمان مبلمانش از کسی نظر نمی خواهد.این بماند که آیا اصلاً برای خودش نیز آن چیدمان مهم است یا خیر؟ حتی اگر هم بپرسید، پاسخ هایی از این قبیل خواهد شنید:«خوبه» همین و بس.حتی اگر نظراتی داشته باشند که بخواهند به او ارائه دهند، صاحب خانه احتمالاً استقبالی نمی کرد.و می گفت:«البته الآن نمی خواهم وقتمان را صرف این کار بکنیم.بیایید برویم و مسابقه ی فوتبال را تماشا کنیم!»
از بیان این مطالب چه هدف و منظوری دارم؟ مردها فاقد این حس مستمر و مداوم مبنی براصلاح و بهبود شرایط و محیط هستند. این به کنار، مردها عملاًً پیشنهادها و توصیه های ارائه شده را غیر ضروری، ناخواسته و حتی فضولی می دانند.
در داستان سوم، فرض کنید که به جای دو زن، زن و شوهری هستند که مشغول صرف غذا هستند و این مرد است که با یکی از کارمندانش مشکل پیدا کرده است.بگذارید مکالمه را دوباره از اول تکرار کنیم:
شوهرتان در حالی که سرش را تکان می دهد، می گوید:«نمی دانم از دست لوییس چه کار کنم.او کارمند دلسوزی است اما این اواخر خیلی از هم پاشیده شده است.روحیه ی همه را تحت تأثیر قرار داده است.
از او می پرسید:«آیا سعی کرده ای با او صحبت کنی؟»
شوهرتان با سرخوردگی پاسخ می دهد:«آره، اما هیچ تغییری نکرده ام.»
پیشنهاد می کنید:«صحبت هایی را که میان شما رد و بدل شده است برایم بازگو کن تا شاید راهی به فکرم برسه.»
پاسخ می دهد:«موضوع مهمی نیست.خودم یه فکری می کنم.»
توضیح می دهید:«اما فکر کنم بدونم موضوع چیه.مطمئنم اگه درباره اش صحبت کنیم حتماً راه حلی پیدا می کنیم. از این گذشته، عزیزم این موضوع تمام هفته تو رو اذیت کرده.»
با صدایی ناراحت پاسخ می دهد:«ببین خودم می تونم از پسش بریبام. متوجه شدی؟ حالا دوست ندارم در باره اش صحبت کنم. متأسفم که روش مرا زیاد قبول نداری. حالا بیا موضوع رو عوض کنیم.»
آخ! مسلماً این داستان با داستان اول تفاوت های زیادی داشت. مگر چه اتفاقی افتاد؟ همسر این زن در باره ی کمک همسرش برای بهبود و تغییر شرایط و اوضاع دچار سوءتعبیر شده و به جای اینکه آن را نمودی از عشق و توجه همسرش به خود ببیند، آن را نوعی انتقاد و کنترل کردن تلقی کرده بود.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که زنی می خواهد چیزی را اصلاح کندـ حال چه در محیط و چه در روابط اش ـ به این معنا نیست که آن را تأیید نمی کند یا آن را مردود و اشتباه می داند.بلکه به آن معنا است که امکان بهبود و اصلاح را در آن شناسایی کرده است.
زن ها ذاتاً و طبیعتاً التیام گر، شفابخش و کمک کار هستند.ما زن ها همواره به دنبال آنیم تا به هر کس در رابطه با هر چیز کمک کنیم.چنانچه تنها تغییری کوچک در تن صدای گریه ی فرزندمان اتفاق بیافتد، سریعاً آن را ثبت می کنیم و سراسیمه می دیوم تا مطمئن شویم حال بچه خوب است.چنانچه در فروشگاه زنی را ببینیم که می خواهد زیپ پشتی لباسی را ببندد داوطلبانه به او کمک می کنیم.چنانچه باخبر شویم، یکی از دوستانمان با مشکلی در زندگی مواجه شده است به او زنگ می زنیم تا چنانچه کاری از دستمان برمی آید در حقش انجام دهیم. چنانچه نامزد/همسرمان با مشکلی مواجه باشد از او جویا می شویم تا به او کمک کنیم.
شاید از آن جا که به لحاظ ژنتیکی نیز چنین طراحی شده ایم که مادر باشیم، لذا سیستمی درونی و بسیار دقیق از رادارها و گیرنده های حساسی داریم تا نیازهای دیگران را شناسایی کنیم. بسیاری از زن ها به هنگام مصاحبه هایی که به منظور نگارش این مقاله انجام می دادم، از من می خواستند تا این موضوع را برای مردها توضیح دهم:هنگامی که نامزد/همسرتان سعی می کنند چیزی را در روابطش با شما اصلاح کند یا آن را بهبود و ارتقاء بخشد قصدش آن نیست که از شما انتقاد کند یا برچسب بی عرضگی به شما بزند، بلکه او این کار را برخاسته از عشق خود و براساس شناساسی امکانات موجود در رابطه تان و به منظور شکوفایی هرچه بیشتر ارتباطش با شما انجام می دهد.
چرا مردها به هنگام جاری شدن ارزش خلاق زنانه احساس کنترل شدگی می کنند
به عقیده ی من مردها بخش خلاق و اصلاح گر وجود زنانه را بسیار نیز دوست دارند، اما درعین حال از آن می ترسند و نسبت به آن بی اعتمادند.نیرویی در این طبیعت زنانه نهفته است که مردها را معذب می کند.درست مانند خیره شدن به آبی که به سرعت جریان دارد و نمی توان جلو آن را گرفت. مردها می دانند که در این مواقع شاهد نیروی شدید و نیرومندی هستند که بی امان و پیوسته در پی انجام مأموریت خویش و در پی احراز نتیجه ای خاص و از پیش تعیین شده است.شاید بتوان گفت که به نوعی نیز درست احساس می کنند.گویی زن ها به هنگام آفرینش و خلاقیت با سرچشمه ای از نیروی حیات و زندگانی در تماس هستند که در سرتاسر وجود خویش احساسش می کنند.چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، نکته ی مهمی که قصد دارم با شما در میان بگذارم، از این قرار است:شدت و قوت نیروی حیاتی که در مقاصد، نیات یا رفتارهای یک زن نهفته است ممکن است اشتباهاً توسط مردان، مهاجم، متخاصم، سلطه گر و کنترل گر به نظر آید.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
گرایش زن به آفرینش و اصلاح گری می تواند از سوی مردان به کنترل کردن تعبیر شود.
مردان عزیز:ممکن است زن ها گرایش خود به آفرینش و اصلاح گری را با برنامه ریزی تعطیلات برای هر دوی شما، تزیین و بازآرایی منزل، ارائه پیشنهادها و راه حل برای مشکلی که با آن مواجه هستید، پیشنهاد برای مراجعه ی دو نفری به مشاور و روانکاو به منظور اصلاح و بهبود روابطتان یا پرسیدن از شما که برای شما دوست دارید چه غذایی بخورید، نشان دهند. در بیشتر اوقات نوع رفتار خاص آنها اهمیتی ندارد. اما اتفاقی که می افتد این است که شما احساس می کنید، سعی در کنترل شما دارند و می خواهند شما را وادار کنند تا کارها را آن گونه که مورد نظر آن هاست انجام دهید.
بگذارید داستانی را از گذشته ی خودم برایتان تعریف کنم که به طرزی مطلوب این نکته را به تصویر می کشد.
سال ها پیش، هنگامی که در اولین رابطه ی جدی خود بودم، با نامزدم تصمیم گرفتیم که به سواحل کاراییب سفری بکنیم. هیچ یک از ما قبلاً آن جا را ندیده بودیم لذا خواستیم برای خوش گذرانی مان حتماً به آن جا برویم. از او پرسیدم که آیا دوست دارد خودش ترتیب همه چیز را بدهد یا نه.اما او گفت که من کارها را انجام بدهم. تعطیلاتمان چهار ماه دیگر شروع می شد، لذا فکر کردم بهتر است هر چه زودتر دست به کار شوم.
روز بعد به کتابفروشی رفتم و چندین کتاب راهنمای توریستی برای جزایر کاراییب خریدم.سپس اطلاعات لازم درباره ی تمامی جاهای دیدنی و هتل های مناسب را از آن استخراج کردم.با مراکز با پیش شماره ی 800 (1)تماس گرفتم و بروشورهای مربوط به هتل ها و... را که همگی مجانی بودند، سفارش دادم. سپس به بعضی از دوستان که پیش تر به آنجا رفته بودند زنگ زدم تا نظرها و توصیه های آنان را درباره ی دیدنی ترین جاها بشنوم.
ظرف تنها چند روز اطلاعات عظیمی درباره ی تمامی جوانب سفری که در پیش داشتیم، جمع آوری کرده بودم.
همان هفته یک شب با شوق و ذوق تمام، همه ی اطلاعات مربوطه را به نامزدم نشان دادم با جزئیات تمام توضیح دادم کدامیک از هتل ها با بودجه ی ما سازگار هستند، کدامیک از جزایر دیدنی های بیشتری مطابق با سلیقه ی ما دارند و کدامیک از شرکت های هوایی، مناسب ترین، راحت ترین و به لحاظ اقتصادی ارزان ترین پروازها را ارائه می دهند.در حین این که آن جا نشسته بودم و با هیجان تمام نتایج این پروژه تحقیقاتی را به او توضیح می دادم، منتطر عکس العمل او بودم.مطمئن بودم از تلاش درخوری که کرده بودم، بسیار خوشحال خواهد شد.
هنگامی که سخنرانی خود را به پایان رساندم، به او نگاه کردم و از این که متوجه نگاه سرد و تهی او شدم جا خوردم.
از او پرسیدم:«آیا اتفاقی افتاده؟»، اما او پاسخی نداد و با همان نگاه سرد باز هم به من نگاه کرد.
پرسیدم:«از جاهایی که به ات نشان دادم خوشت نیامد؟»
بالاخره سکوت مرگبار را شکست و با صدایی سرد و خشک گفت: «نه، خوب بودند.»
دوباره پرسیدم: «پس چرا طوری به من نگاه می کنی که انگار از دستم عصبانی هستی؟»
با لحنی تند گفت: «اصلاً چرا پس نظر منو می پرسی.خودت همه چیز را تموم می کردی.تو که خودت هم بریدی و هم دوختی. منظورم اینه که خودت از قبل تصمیم گرفتی که چی بکنیم چی نکنیم و کجا بریم و کجا نریم. از آنجا که برنامه ریزی خودته من چیزی ندارم که بگم»
برنامه ریزی من؟ او درباره ی چه چیزی حرف می زد؟ ما قرار بود با هم برویم. من فقط اطلاعات جمع آوری کرده بودم.نمی توانستم بفهمم او چرا آن قدر از دست من عصبانی بود.
به او یادآوری کردم:«تو خودت از من خواستی این کار را بکنم.»
به مسخره گفت:«آره، اما نمی دونستم قراره سیر تا پیاز رو خودت انجام بدی.مثل همیشه، کنترل همه چیز رو خودت به عهده گرفتی و حرف، خوت شد.»
اشکهایم سرازیر شدند.در حالی که صدایم می لرزید به او گفتم: «من سعی نکرده بودم همه چیز باب میل من باشد.من فقط می خواستم تعطیلات فوق العاده ای داشته باشیم و حالا تو همه چیز را خراب کردی.»
درست به یاد نمی آورم که مکالمه چگونه پایان یافت. اما احساسی را که داشتم دقیقاً به یاد دارم:«شوکه شده بودم، سردرگم، گیج و بسیار رنجیده و ناراحت. او چگونه می توانست تمامی تلاش های مرا به معنای کنترل کردن و خودخواهی گرفته باشد؟ من فقط خواسته بودم او را خوشحال کنم و اطلاعاتی به دست آورم تا بتوانیم بهترین تصمیمات را بگیریم.مگر چه اتفاقی افتاده بود؟
از آن واقعه سال ها می گذرد.اما نمونه های مشابهی را به کرات تجربه کرده و داستان های مشابهی را نیز از زنان دیگری شنیده ام:«زن با خوشحالی تمام مشغول خلاقیت و برنامه ریزی برای خود و همسرش است اما مرد با ناراحتی یا حتی عصبانیت برخورد می کند. در نهایت زن احساس رنجش خاطر و ناراحتی می کند و مرد نیز احساس می کند که او را کنترل کرده و فریب داده اند.
چرا مردها این تلاش زن ها را کنترل کردن به حساب می آورند؟
پاسخ کمی پیچیده است.اما تا حد زیادی به نیاز مرد و به خودمختاری و استقلال و شورش و طغیان او در مقابل امر و نهی و بکن و نکن مربوط می شود. برای نمونه در داستان مربوط به من و نامزدم و سفر به کاراییب، گزارش دقیق و کامل من درباره سفر به طرزی ناخودآگاه این احساس را به او داده بود که حق انتخابی ندارد جز این که تسلیم خواسته های من شود. گویی هیچ گونه حق انتخابی از خودش ندارد.گویی که من به او گفته ام:«ببین، قراره همین کارهایی رو بکنیم که من می گم. فقط همین.» البته من اصلاً چنین قصدی نداشتم به عقیده من او شرح و تفصیل جزئیات مرا دستور تلقی کرده بود.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامی که زن پیشنهاد و یا برنامه ی خاصی برای رابطه تان دارد، سعی ندارد شما را کنترل کند. او تنها می خواهد کمک کند و عشق و خوشحالی بیشتری میان شما بیافریند.
سوءتعبیر مردها:
بیشتر مردها خلاقیت زنانه را تلاشی از جانب او برای مغلوب کردن مرد تلقی می کنند و عمق و شدت احساسات او برای آنها معنای تحکم و ریاست طلبی دارد.
به یاد داشته باشید:در بیشتر موارد، قصد و نیت واقعی زن در این گونه مواقع آن نیست که به شما امر و نهی کند، او تنها می خواهد اطلاعات و داده های خود را ارائه دهد.خلاقیت های خود را ابراز کند. حال با برنامه ریزی برای تعطیلات، پیدا کردن دکتری خوب برای شما، تزیین و تغییر دکوراسیون منزل، از شما خواستن که بیشتر با هم باشید یا درباره ی مسائل یا موضوعاتی مربوط به رابطه تان با هم صحبت کنید.
قوت و شدت انرژی خلاق در او را با برتری جویی و سلطه طلبی اشتباه نگیرید. معمولاً در چنین مواقعی او قصد تهاجم یا ندارد، بلکه تنها شور و شوق بسیاری را در خود احساس می کند. او قصد ندارد شما را کنترل کند.بلکه می خواهد مهربان باشد.
راه حل:
1-هنگامی که احساس می کنید زن زندگی تان شما را کنترل می کند از خود بپرسید:
«قصد و نیت واقعی او از این کار چیست؟»
این پرسش بسیار نیرومند و تأثیرگذار بوده و به راحتی شما را از این احساس خارج می کند.چنانچه وقت صرف کنید و پاسخ این سؤال را از دل خود جویا شوید خواهید دید که:
«او تنها به این دلیل این کارها را می کند که مرا دوست دارد.»
«او می خواهد چیزی فوق العاده بیافریند، اصلاح کند، بهبود بخشد یا اوقاتی عالی را ترتیب دهد و قصد و نیت اش این نیست که مرا کنترل کند.»
توجه در این جا منظورم آن نیست که زن های عصبانی، کنترل گر و... وجود ندارند.اما به تجربه دریافته ام، که در بیشتر اوقات هنگامی که مرد در رابطه ی خوبی قرار دارد، مشکل خاصی ندارد.اما گاهی اوقات احساس کنترل شدگی می کند و رفتار زنش را به طریقی که درباره ی آن ها صحبت کردیم، سوءتعبیرکرده است.
2-می توانید تمرین کنید تا رفتارهای او را بروز و ظهوری از خلاقیت های او ببینید و از واکنش های ناخودآگاه و انتقادگرانه سنتی دست بردارید.
می توانید به جای قضاوت ها و تعابیر منفی ستون سمت راست، قضاوت های جدید ستون سمت چپ را تمرین کنید:
کنترل گر ..........مهربان
پرخاشگر .......... پرشور و حرارت
فرمان فرما ..........پرشوق و اشتیاق
سرسخت .......... از خودگذشته
مزاحم و متجاوز ..........متعهد و پای بند
مداخله گر ......... مفید و کمک کار
سمج، پررو .........فعال
چه وقت طبیعت خلاق زن نتیجه ی عکس می دهد
توانایی آفرینش در زن موهبتی است که به او ارزانی شده است. اما این موهبت می تواند مشکل ساز نیز باشد.این توانایی در هنگامی که خانه ای را تزیین می کنیم یا برای فرزندان مان خیاطی می کنیم یا عصری شاعرانه و رمانتیک را برای مرد زندگی مان ترتیب می دهیم، موهبت به حساب می آید. اما هنگامی که موجب تنش احساسی میان ما و همسرمان شود مشکل ساز می شود. و برضد ما عمل می کند.در زیر نمونه هایی هست که مطمئنم همگی زن ها با آن ارتباط برقرار می کنند.
*شوهرتان با چهره ای در هم و درعین حال مضحک از خانه خارج می شود. تمام روز نمی توانید آن را از سر خود خارج کنید. هزار جور فکر و خیال می کنید.مطمئن هستید که وقتی برگردد، حتماً به شما خواهدگفت که می خواهد از شما جدا شود.اما شب هنگامی که به خانه برمی گردد، می گوید که سوءهاضمه او را بیچاره کرده است.
*به محل کار نامزدتان زنگ می زنید تا برای شبتان برنامه ریزی کنید. او کمی سرد به نظر می رسد و ظاهراً از تلفن شما چندان هم خوشحال نشده است.هنگامی که گوشی را قطع می کنید، نگران می شوید، شاید از این که یکدیگر را زیاد می بینید، سیرشده و رابطه با شما دیگر دلش را زده است. فکر می کنید، شاید می خواهد به شما بگوید بهتر است برای مدتی یکدیگر را کمتر ببینید.
تا وقتی که موعد قرارتان برسد و به دنبال شما بیاید، به لحاظ روحی حسابی از هم پاشیده اید.در کمال تعجب می بینید که او بسیار خوشحال و سرحال بوده است و بسیار هم شما را دوست دارد. هنگام صرف شام به شما می گوید، وقتی که زنگ زده بودید تازه از یک جلسه ی اعصاب خردکن بیرون آمده بود، و در ضمن کس دیگری نیز دردفترش منتظر بوده است تا با او درباره ی همان جلسه صحبت کند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
خلاقیت های زنانه گاهی اوقات به ضرر ما زن ها تمام می شود.به خصوص هنگامی که درباره ی روابطمان بی دلیل دچار اضطراب، نگرانی، ناامنی و ترس می شویم.
مردهای عزیز:باید اعتراف کنیم که خود ما نیز این را می دانیم و از این بخش از وجود خود نیز چندان راضی نیستیم.لذا در حین این که روی این نقطه ضعف خود کار می کنیم از شما می خواهیم هرگاه ما بیش از حد خلاقیت به خرج می دهیم و بی دلیل از چیزی ناراحت می شویم که وجود خارجی هم ندارد!به ما کمک کنید تا از به وجود آمدن یک چرخه ی احساسی معیوب جلوگیری کنیم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها انجام دهند:
*هنگامی که احساس می کنید از چیزی ناراحت هستیم و دلیل آن را نمی دانید از ما بپرسید، می توانید این جمله را به کار ببرید:«چه اتفاقی افتاده؟» این به ما فرصتی می دهد دلیل ناراحتی یا نگرانی خودت را توضیح دهیم و سپس چنانچه اشتباه کرده بودم، ما را از اشتباه درآورید.تا بر سر هیچ و پوچ ناراحت یا عصبانی نشویم.
*چنانچه یک لحظه احساس کردید که از چیزی ناراحت هستید، یا احساس خوبی ندارید، به ما بگویید.مجبور نیستید با جزئیات خود را خسته کنید. صرف این که به ما اطلاع بدهید از چیزی ناراحت هستید که ربطی به ما یا آنچه که از ما سرزده باشد ندارد، به ما کمک می کند که عجولانه نتیجه گیری نکنیم و بی دلیل مشکل به وجود نیاوریم!
مردان عزیز:می دانم به کار بستن تمامی این توصیه ها ممکن است در ابتدا کمی مشکل باشد.اما باور کنید نتیجه خواهید گرفت:
بدین معنا که نامزد/همسرتان آرام تر، تحریک ناپذیرتر می شود و بودن در کنار او به مراتب لذت بخش تر نیز خواهد بود.